رشد شخصی سلامت روان فردی

چگونه یاد گرفتم که ناملایمات را دوست داشته باشم؟

چگونه یاد گرفتم که ناملایمات را دوست داشته باشم؟ : اخیراً برای یک ماجراجویی پیاده‌روی در کوه‌های اسموکی تمرین کرده‌ام. یک کوه 2000 تا 3000 فوتی را بالا خواهم رفت. من چند ماه پیش تمرین را شروع کردم، استقامتم را تقویت کردم و کفش های کوهنوردی جدیدم را شکستم. من در راه قوی تر شدن بودم … تا اینکه به کووید مبتلا شدم. نه تنها هفته‌ها از کمیسیون خارج بودم، بلکه وقتی به تمرین برگشتم، بدنم احساس می‌کرد که به سطح خیلی پایین برگشته‌ام.

سپس یک تعطیلات دو هفته ای به آرکانزاس رفتم، جایی که پیاده روی انجام دادم، اما بیشتر در شهر هات اسپرینگز گشت زدم، روی قایق استراحت کردم، زیپ لاین زدم، شنا کردم، کایاک سواری کردم و تیوپ رفتم. بنابراین، تمرینات زیادی در آن سفر اتفاق نیفتاد که هیچ پشیمانی بابت آن ندارم.

الان یک ماه فرصت دارم تا برای این پیاده روی آماده شوم. فکر کردم مشکلی پیش نمیاد من با انجام کارهای سخت غریبه نیستم. اما وقتی بالاخره دوباره تمرین را شروع کردم، معلوم شد که به گونه‌ای که عادت نداشتم در حال مبارزه بودم.

برای شروع تمریناتم، با شوهرم به پل اوشن سیتی، نیوجرسی، رفتم. این یک پیاده روی چهار مایلی با چند تپه کوچک است، و به نظر می رسد مکان خوبی برای شروع باشد. باید آسان بود. در واقع، من هفته‌ها قبل با دوستان این کار را انجام دادم و آسان بود. اما آن روز سخت بود. شاید به خاطر ابتلا به کووید اخیر، شاید به خاطر نشستن روی الاغم در حال استراحت در تعطیلات، یا شاید فقط یک روز بسیار گرم بود. دلیلش هرچه بود، بدون شک می‌توانستم بگویم که در وضعیت بدتری نسبت به سال‌های متمادی هستم.

هر بار که از تپه ای راه می رفتیم – یا شاید بتوانیم بگوییم که در تلاش بودیم – احساس می کردم باد و ضعف دارم. بالای سرم می ایستم و به شدت نفس می کشم و از بطری آبم آب می مکم. احساس عصبانیت کردم. از اینکه کاری که قرار بود آسان باشد، سخت بود عصبانی بودم. از این که اینقدر بد فرم بودم عصبانی بودم. از اینکه برای قدم زدن در آن تپه ها تلاش کردم، احساس شرم کردم.

بیشتر چهار مایلی که پیاده روی کردیم به شوهرم کالوین شکایت کردم. شوهرم، قلبش را رحمت کند، فوق العاده بود. او اجازه داد من هول کنم. او مرا تشویق کرد. و از من حمایت کرد. از طریق صحبت با او متوجه شدم که او نیز در حال مبارزه است. اما او در مورد آن به من شکایت نمی کرد یا به خودش فکر منفی نمی کرد. از سوی دیگر، من همیشه در مورد وحشتناک بودن راه رفتن، سختی آن، وضعیت نامناسب بودن، ناراحتی ام، و در تمام مدت صحبت می کردم.

آن موقع بود که داشتم راه رفتن را سخت‌تر و دردناک‌تر از آنچه واقعا بود می‌کردم.

اگر کار چالش برانگیزی برای انجام دادن دارید و به خود می گویید که چقدر وحشتناک خواهد بود، شروع یا پایان آن کار را بسیار سخت تر می کنید. اگر به خود بگویید چقدر ناتوان هستید، انگیزه ادامه دادن به تلاش را سخت‌تر می‌کنید. افکار منفی من باعث می‌شد که پیاده‌روی خیلی سخت‌تر از آنچه بود احساس کنم و باعث می‌شد احساس کنم خیلی ضعیف‌تر از آنچه بودم. داشتم انگیزه خودم را خرد می کردم. من مطمئن بودم که هر قدم سخت خواهد بود زیرا به خودم (و شوهرم) می گفتم که اینطور است.

وقتی به تپه نهایی نزدیک شدیم، تصمیم گرفتم مثبت فکر کنم. به خودم گفتم که چقدر خوب کار می کنم و چقدر قوی هستم. به خودم یادآوری کردم که برای قوی تر شدن باید کار سختی انجام دهم. من چیزی آسان نمی خواستم به خودم گفتم وقتی ناراحت می شوم، مرا به جلو می برد. به خودم گفتم این را دارم و خودم را تشویق کردم. سپس، همانطور که از تپه بالا رفتیم، و احساس چالش برانگیز بود، به جای ادامه دادن به فکر کردن، به نفسم توجه کردم.

می توانید حدس بزنید چه اتفاقی افتاده است؟

آن تپه آخر نسیم بود. کوچکتر از تپه های دیگر نبود. تنها تفاوت این بود که من راه نمی رفتم در حالی که خودم را می زدم. به خودم گفتم می توانم این کار را انجام دهم. من ناراحتی را دعوت کردم زیرا شواهدی بود که نشان می داد در حال کار و رشد هستم.

بعد از آن روز به تمرین ادامه دادم. هر زمان که ممکن است، حتی بیرون از ورزشگاه، متوجه شدم که به ناراحتی متمایل شدم. اعتماد به نفس من هر بار که با ناراحتی روبرو می شدم، به جای روی گرداندن از آن و انتخاب راحتی – و رکود ناشی از آن، بیشتر می شد. پاداش تغییر رابطه من با ناراحتی بسیار فراتر از تناسب اندام است. من متوجه کاهش اهمال کاری، افزایش بهره وری و احساس مثبت کلی ارزش خود شده ام. شگفت انگیز است که وقتی طرز فکر خود را تغییر می دهیم چه اتفاقی می افتد!

همه ما قبلاً شنیده‌ایم که هیچ چیزبا ارزشی به راحتی به دست نمی‌آید.

با این حال، وقتی سعی می کنیم به اهداف خود برسیم، و این سخت است، تصور می کنیم که هرگز به آن نخواهیم رسید. ما مبارزه را به عنوان بخشی از سفر نمی پذیریم. وقتی چیزی در جدول زمانی که ما فکر می‌کنیم اتفاق نمی‌افتد، می‌ترسیم که هرگز به عقب ننشینیم. ما عدم اطمینان را به عنوان بخشی از فرآیند تغییر نمی پذیریم. و وقتی شکست می‌خوریم، فرض می‌کنیم که همین است – ما تلاش کردیم، شکست خوردیم، و اکنون باید غم از دست دادن اهدافی را که تصور می‌کردیم روزی به آن دست یابیم، باشیم. ما شکست را به عنوان اطلاعاتی که ما را راهنمایی می کند، در حالی که به کار بر روی آن اهداف ادامه می دهیم، نمی پذیریم.

از بسیاری جهات، ما انتظارات غیرواقع بینانه ای داریم که «سخت» در راه رسیدن به اهداف و رویاهایمان چگونه باید باشد. و هنگامی که شک به خود، منفی نگری، مقاومت در برابر ناراحتی، خود قضاوتی، و همه چیزهای دیگر نسخه‌های «سخت» زمانی که ما برای رسیدن به اهداف خود تلاش می‌کنیم، ظاهر می‌شوند، به خود می‌گوییم به جای اینکه آن تجربیات را نشانه‌هایی بدانیم که در حال تلاش برای رسیدن به چیزی با ارزش هستیم.

آموزش کوهنوردی برای من یادآوری خوبی است که برای پیشرفت در هر زمینه ای از زندگی، باید ناراحت شویم. و این ناراحتی احتمالاً شامل افکار منفی، عدم اطمینان و ترس خواهد بود. کاری که با آن افکار انجام می دهیم و کاری که با ذهن خود انتخاب می کنیم می تواند به ما کمک کند یا مانع ما شود. اگر یاد بگیریم که چگونه طرز فکر خود را تغییر دهیم، می‌توانیم ناراحتی‌هایی را که در راه رسیدن به اهدافمان ایجاد می‌شود دوست داشته باشیم.

چه هدف شما کوهنوردی، دویدن ماراتن، شروع دوستیابی آنلاین، شروع زوج درمانی، تغییر شغل، انتخاب شغل جدید یا چیز دیگری باشد، داشتن طرز فکر مناسب سفر را بسیار انجام پذیرتر می کند. تغییرات ذهنی زیر را تمرین کنید تا بتوانید سفر را در آغوش بگیرید و وقتی سخت می شود تسلیم نشوید:

 

1. وقتی کار سختی انجام می دهید، افکار ترسناک و منفی خود را باور نکنید.

این افکار بخشی از چیزی است که انجام کارهای مهم، رشد و تغییر را بسیار چالش برانگیز می کند. بخشی از شما وجود دارد که می خواهد در همان جایی که هستید بمانید و در مقابل تغییر مقاومت کنید. آن قسمت میل به راحتی دارد و آن افکار ترسناک و منفی می آیند تا شما را از رشد دور کنند و به چیزهای آشنا یا راحت بازگردند.

 

2. شروع به پذیرفتن ناراحتی به عنوان یک نکته مثبت کنید.

ناراحتی نشانه رشد شماست. اگر رویای مهمی دارید، چیزی بیشتر از آنچه در حال حاضر هستید یا دارید، به رشد نیاز دارید. این بدان معنی است که شما ناراحت خواهید شد. اگر این ناراحتی را به این معنا تفسیر کنید که مشکلی با شما یا کاری که انجام می دهید اشتباه است، سفر خود را به طور قابل توجهی دشوارتر خواهید کرد. اگر برای رسیدن به اهداف خود آن را در حد ضروری بپذیرید، بار ذهنی خود را سبک کرده و پیشرفت را آسان تر خواهید کرد.

3. پشتیبانی دریافت کنید.

گاهی اوقات ما از این واقعیت غافل می شویم که ناراحتی – ترس، ناامیدی، قضاوت خود و غیره – بخشی از سفر است. مطمئن شوید که در گوشه و کنار خود کسی را دارید که می تواند به شما یادآوری کند که در جاده درستی هستید و این که سفر کردن در جاده آسانی نیست. اما اگر آنچه می خواهید در انتهای آن راه است، بارها و بارها تا زمانی که به آنجا برسید ناراحت باشید و می توانید آن ناراحتی را کنار بگذارید.

به یاد داشته باشید، فقط به این دلیل که در حال مبارزه هستید، به این معنی نیست که شکست می‌خورید. فقط به این دلیل که ناراحت هستید و سخت است به این معنی نیست که چیزی اشتباه است. مبارزه و ناراحتی در مسیر رسیدن به چیزی بهتر است.

نوشته ای از کلینیک آنلاین روانشناسی

Therapy Center

02188015978

09334946711