رشد شخصی روابط سلامت روان

5 افسانه (و حقیقت) رایج در مورد رفتار در محل کار

5 افسانه (و حقیقت) رایج در مورد رفتار در محل کار: باورهای زیادی در مورد کارگران و محل کار وجود دارد که بسیاری آنها را درست می‌پذیرند. روانشناسی رفتار کاری، با این حال، بسیاری از باورهای عقل سلیم در مورد کار را بررسی کرده و کشف کرده است که بسیاری از این باورها اشتباه هستند. در اینجا پنج مورد از محبوب ترین افسانه ها در مورد دنیای کار و حقیقت پشت هر کدام آورده شده است.

افسانه شماره 1: یک کارگر شاد، یک کارگر مولد است.

در ظاهر، این به نظر منطقی است. با این حال، تحقیقات نشان داده است که این باور در واقع عقب مانده است. این کارگر شاد نیست که کارگر مولد است. این کارگر مولد است که کارگر شاد (و راضی و متعهد) است.

مدل پورتر-لاولر این را توضیح می دهد. کارگرانی که بیشتر تولید می‌کنند، پاداش دریافت می‌کنند – احتمال بیشتری دارد که ارتقاء یابند، افزایش حقوق و پاداش دریافت کنند، و برای دستاوردهای خود به رسمیت شناخته شوند. این کارگران مولدتر همچنین ممکن است ذاتاً با احساس رضایت از خود از دستاوردهای خود انگیزه داشته باشند.

این – پاداش های بیرونی و درونی عملکرد در سطوح بالا – است که آنها را به سمت کارگرانی راضی تر و متعهد تر سوق می دهد و طبق تئوری کاملاً آزمایش شده، این تبدیل به چرخه ای از بهره وری بیشتر و یک چرخه ثابت یا افزایشی می شود.

افسانه شماره 2: پول بهترین انگیزه است.

مطمئناً، پول انگیزه خوبی است، اما در بسیاری از موارد، ممکن است بهترین انگیزه نباشد. عوامل زیادی وجود دارد که فراتر از پول انگیزه کارگران را ایجاد می کند.

برخی از کارگران از مشاغل پردرآمد برای انجام کارهایی که معنی دار هستند یا به افراد دیگر کمک می کنند چشم پوشی می کنند. معلمان، پرستاران و کارگران سازمان های غیرانتفاعی را در نظر بگیرید. آنها می توانند انگیزه بالایی داشته باشند، اما اغلب دستمزد ضعیفی دریافت می کنند.

در مورد آن کارگران خوش شانسی که دستمزد بسیار بالایی دریافت می کنند – یک درصدی چطور؟ ممکن است به خودی خود پول نباشد که به آنها انگیزه می دهد. بلکه ممکن است از قدرت و جایگاهی که با پولی که به دست می‌آورند برانگیخته شوند.

نکته این است که از منظر مدیریت، مهم است که بدانیم هر کارگر فردی چه انگیزه ای دارد تا بتوان بهترین نتیجه را از آنها گرفت. به عنوان مثال، تقویت اجتماعی – به عنوان مثال از کارگران به طور منظم برای تلاش‌هایشان تشکر می‌کنید – و سایر اشکال شناخت می‌تواند بسیار انگیزه‌بخش و کم‌هزینه باشد. برخی از کارگران ممکن است برای خودمختاری – توانایی کار در خانه یا تعیین ساعات کاری خود – بیش از اندکی غرامت بیشتر ارزش قائل باشند.

افسانه شماره 3: میله را رها کنید و کارگر را خراب کنید.

بسیاری از مدیران بر این باورند که سرسخت بودن و استفاده از تنبیه برای عملکرد ضعیف استراتژی خوبی است. این نیست! تحقیقات بسیار واضح است که مدیریت تنبیهی نه تنها مدیریت بدی نیست، بلکه ناکارآمد است.

نقطه قوت تنبیه این است که از رفتار نامطلوب خودداری کنید – مریض شدن وقتی که نیستید، مسخره کردن وسایل خطرناک، آزار و اذیت یک همکار. تنبیه ممکن است این رفتارهای کاری بد را کاهش دهد، اما تنبیه کاری برای تشویق رفتارهای کاری مثبت نمی کند.

علاوه بر این، اگر مدیری به یک استراتژی تنبیهی و سخت گیرانه تکیه کند، ناکارآمد است، زیرا مدیر به یک «افسر پلیس» تبدیل می‌شود – همیشه مراقب رفتار بد برای پایین آوردن چکش و توقف آن است. برای اینکه تنبیه مؤثر واقع شود، باید فوری (درست پس از رفتار نامطلوب رخ می دهد)، ثابت (درگیر همه رفتارهای بد) و به صراحت بر توقف رفتار نامطلوب متمرکز شود. این به سادگی یک استراتژی انگیزشی خوب نیست – و باعث ناراحتی کارگران می شود، باعث رنجش می شود و شاید تمایل به بازگشت به مدیر تنبیهی و حتی امتیاز را ایجاد کند.

افسانه شماره 4: همه استرس های کاری بد هستند.

درست نیست. استرس، در مقادیر کم، می تواند یک نیروی انگیزشی باشد. در واقع، رابطه بین استرس و عملکرد شغلی منحنی است (یک U شکل معکوس در یک نمودار)، به طوری که مقادیر کمی از استرس می‌تواند انگیزه‌بخش باشد، توجه ما را متمرکز کند و ما را به چالش بکشد تا در حد توان خود عمل کنیم.

با این حال، هنگامی که این استرس برای انجام خیلی زیاد شود، منجر به پریشانی می‌شود و در واقع می‌تواند هم در عملکرد کاری و هم در سلامت روحی و جسمی ما مضر باشد. به طور خلاصه، کمی استرس می تواند انگیزه دهنده و چالش برانگیز باشد، استرس بیش از حد می تواند منجر به نارضایتی، اضطراب و تمایل به ترک محیط پر استرس شود.

افسانه شماره 5: یک محل کار بدون درگیری چیز خوبی است.

مشابه استرس به عنوان یک محرک، مقدار کمی از تعارض در محل کار – مانند زمانی که کارگران در مورد بهترین راه برای انجام یک کار با هم اختلاف نظر دارند، یا در مورد اینکه کدام محصول جدید بهترین پتانسیل برای موفقیت را دارد – بحث می‌کند – می‌تواند منجر به خلاقیت و نوآوری شود.

رقابت شکل دیگری از تعارض است که گاهی اوقات می تواند سودمند باشد. برای مثال فقط یک فروشنده برتر می تواند وجود داشته باشد. فقط یک عضو تیم می تواند به رهبر ارتقا یابد. رقابت، مانند تعارض، با دستیابی به یک هدف شخصی و عملکرد بهتر از دیگران همراه است. اگر به درستی مدیریت شود، کمی تعارض می تواند به نتایج مفیدی منجر شود.

نوشته ای از کلینیک آنلاین روانشناسی

Therapy Center

02188015978

09334946711