سلامت روان

چگونه اختلال دوقطبی به من کمک کرد (تا زمانی که اینطور نشد)

چگونه اختلال دوقطبی به من کمک کرد (تا زمانی که اینطور نشد): اختلال دوقطبی که قبلاً به عنوان “بیماری افسردگی شیدایی” شناخته می شد، اصطلاحی است که بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5)، شامل مجموعه ای از اختلالات مرتبط است که با تغییرات یا چرخه های متمایز و شدید مشخص می شود. این حالات بین درجات مختلفی از دو قطب در نوسان است: شیدایی و افسردگی.

دوره شیدایی

شیدایی با خلق و خوی بالا، گسترده یا تحریک پذیر و افزایش انرژی مشخص می شود. و با علائمی از جمله احساس خوشحالی و خوش بینی بیش از حد؛ بسیار پرحرف بودن اما با گفتار تحت فشار، یا داشتن عزت نفس زیاد ویا احساس بزرگواری یا مذهبی بودن، گویی در مأموریتی مستقیماً از جانب خداست همراه می باشد.

اغلب نیاز کمی به خواب وجود دارد، اما ذهن همیشه در حال مسابقه دادن با ایده ها و پریشان است، که می تواند منجر به فعالیت های پرخطر، خطرناک یا دردناک شود.

شیدایی می تواند تهدید کننده زندگی و مخرب باشد و باعث اختلالات اجتماعی یا شغلی قابل توجه یا بستری شدن در بیمارستان برای جلوگیری از آسیب به خود یا دیگران شود. عمدتاً ناشی از تولید بیش از حد مواد شیمیایی است که خلق و خو را ایجاد و تنظیم می کند.

دوره افسردگی

افسردگی اغلب منجر به کاهش انرژی، کاهش علاقه، بی ارزشی، ناامیدی، عدم تمرکز و افکار مکرر مرگ می شود. فرد احساس غمگینی و پوچی می کند و اغلب تغییرات قابل توجهی در وزن یا اشتها دارد.

افسردگی یک وضعیت تهدید کننده زندگی است که افکار مکرر خودکشی را القا می کند. به عنوان نقطه مقابل شیدایی، عمدتاً ناشی از تولید کم همان مواد شیمیایی حیاتی است که خلق و خو را ایجاد و تنظیم می کند.

نحوه برخورد با اختلال دو قطبی

اختلال دوقطبی و سایر بیماری‌های روانی، بیماری‌های فیزیکی واقعی هستند که در مغز رخ می‌دهند. آنها “تقصیر” فرد مبتلا یا شواهدی از نقص اخلاقی، شخصیت معیوب، یا فقدان بریده و خشک اراده نیستند. بنابراین ما باید با آنها مانند یک فرد مبتلا به سرطان یا دیابت رفتار کنیم – آن را بشناسیم، کمک پزشکی دریافت کنیم، آن را تشخیص دهیم، درمان کنیم، و آنها را به زندگی سالم برگردانیم.

بیش یادآوری(Hyperthymia)به موفقیت من کمک کرد

چهار دهه اول زندگی من از دوران کودکی تا وست پوینت و در تمام دوران نظامی من سالم، شاد و موفق بود. من یک دانش آموز، ورزشکار و رهبر ماهر بودم که به خاطر سطوح بالای انرژی، اشتیاق و انگیزه شهرت داشتم.

من مدرسه نخبگان و طاقت‌فرسا Ranger ارتش را به پایان رساندم، هفت ماراتن دویدم (هر کدام کمتر از سه ساعت) و دکترا را به پایان رساندم. در مؤسسه فناوری ماساچوست، به علاوه موارد دیگر. در حالی که ازدواج خوبی داریم و به همسر فوق العاده ام کمک می کنم تا سه پسر با استعدادمان را بزرگ کند.

اخیراً فهمیدم که از چیزی که روانپزشکان «هیپرتایمیا» یا «خلق هیپرتایمیک» می‌نامند، سود برده‌ام. این بدان معنی است که من در یک حالت تقریباً مداوم شیدایی خفیف بودم که به طور غیرعادی سطوح بالایی از انرژی، انگیزه، اشتیاق، برونگرایی، شادی، خوش بینی، مثبت اندیشی و مواردی از این قبیل را به من می داد.

این وضعیت روانی که زیر سطح یک بیماری روانی است، از سال های نوجوانی تا چهل سالگی ادامه داشت. این بیماری از سال 2003 تا 2016 به اختلال دوقطبی، سپس شیدایی کامل، افسردگی فلج کننده و روان پریشی وحشتناک تبدیل شد و از آن زمان بازگشته است. (توجه داشته باشید که هیپرتایمیا معمولاً از “هیپومانیا” متمایز است، که حالت‌های اپیزودیک – در مقابل حالت‌های مداوم – شیدایی خفیف است.)

هیپرتایمیا با تقویت توانایی ها و استعدادهای طبیعی من به موفقیتم کمک کرد. و این وضعیت در کتاب جذاب روانپزشک تحسین شده دکتر نصیر قائمی، جنون درجه یک: کشف پیوندهای بین رهبری و بیماری روانی به خوبی توضیح داده شده است.

شخصیت هیپرتایمیک من (مشابه با روسای جمهور سابق جان اف کندی و فرانکلین دی) اما از جنبه منفی، من را در معرض خطر بیشتر ابتلا به اختلال دوقطبی، شیدایی کامل و اختلال اضطراب قرار داد، که دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاد.(چگونه اختلال دوقطبی به من کمک کرد (تا زمانی که اینطور نشد)

فعال شدن اختلال دو قطبی

در سال 2003، چیزی به طور جدی تغییر کرد. زمانی که فرماندهی یک تیپ مهندسی رزمی متشکل از 10000 سرباز در جنگ عراق، از جمله حمله به بغداد و فراتر از آن را بر عهده داشتم، پیشرفت کردم.

هر چه فشار، استرس و خطر شدیدتر می‌شد، شادتر، سرزنده‌تر، پرانرژی‌تر و مشتاق‌تر می‌شدم. در واقع، هرگز به اندازه زمانی که سربازان را در جنگ رهبری می‌کردم، احساس سرزندگی، تمرکز و زندگی بالا نداشتم. من از کارهای شجاعانه و شگفت انگیزی که مهندسان ما در میدان جنگ انجام دادند شگفت زده شدم. شاید این اعتراف به تنهایی دلیلی بر بیماری روانی باشد.

اما در هر صورت، سرخوشی رزمی من – مانند سایر مواد مسموم کننده شیمیایی – اثرات فیزیکی طولانی مدتی روی مغز من خواهد داشت، به ویژه مدارهای عصبی و عناصری که مسئول تولید و تنظیم مواد شیمیایی مربوط به خلق و خوی دوپامین و اندورفین هستند. مصرف بیش از حد این مواد شیمیایی باعث ایجاد شیدایی می شود و کمبود آن منجر به افسردگی می شود.

چیزی که در آن زمان متوجه نشدم این بود که این سرخوشی شگفت‌انگیز پاسخ مغز من به افزایش شدید استرس، یک حالت شیدایی با عملکرد بالا بود. پزشکان من تشخیص داده اند که استعداد ژنتیکی من برای اختلال دوقطبی با استرس شدید جنگ فعال شده است. من ناگهان از داشتن یک پتانسیل دوقطبی پنهان به اختلال دوقطبی بالفعل و فعال تبدیل شدم.

این “رویداد آغازگر جنگ عراق” نظر تایید شده بخش پزشکی ارتش و اداره امور جانبازان در تجزیه و تحلیل پزشکی و ارزیابی آنها از وضعیت من است.

اما در آن زمان، هیچ کس، از جمله خود من، هیچ‌یک از آن را نمی‌دانستیم. در واقع، انرژی اضافی، اشتیاق، تمرکز و خلاقیت ایجاد شده توسط شیدایی با عملکرد بالا به طور قابل توجهی عملکرد من را در مبارزه افزایش داد. احساس می کردم نوعی سوپرمن هستم. که بی باک، سرشار از اعتماد به نفس، قادر به انجام دادن یا انجام هر کاری است. اما احساس سوپرمن باید یک علامت هشدار باشد.

در طول دهه بعد، عملکرد و شناخت من توسط مافوقم همچنان رو به افزایش بود. من دو بار ترفیع گرفتم و به مأموریت های پیچیده و دشوارتر در ارتش منصوب شدم.

با این حال، در طول این مدت – که بیشتر آن من افسر عمومی بودم – اوج شیدایی من افزایش یافت و افسردگی فرو رفت. در همین حال، نه خانواده، دوستان، همکارانم و نه پزشکانم هیچ تصوری از این نداشتند که من به یک بیماری مغزی مبتلا شده ام، چه برسد به اختلال دوقطبی.

شکایات ناشناس سرانجام به رئیس من راه یافت. و زمانی که خانواده‌ام متوجه شدند مشکلی جدی وجود دارد، من مجبور شدم از ریاست دانشگاه دفاع ملی (NDU) استعفا دهم.

 و اما به زودی، ماه افسردگی خورشید شیدایی را خواهد گرفت.

نوشته ای از کلینیک آنلاین

Therapy Center

02188015978

09334946711