روابط سلامت روان

ضرورت نوشتن خاطرات درمورد تجربه اختلال دوقطبی

ضرورت نوشتن خاطرات درمورد تجربه اختلال دوقطبی: من با چاریتا کول براون، که خاطرات خود را به نام Defying the Verdict ( سرپیچی از حکم) نوشت، درباره زندگی با بیماری دوقطبی صحبت کردم.

ML :چرا نوشتن خاطرات برای شما اینقدر مهم بود و آیا بخشی از روند درمان و پذیرش شما بود؟

CCB :نوشتن نقض حکم برای من مهم بود زیرا به عنوان اتهام مطرح شد. جویس مایر، سخنران مذهبی، گفت که هر کسی یک “یک” دارد. در سال 2009، آن را خواندم. هر کسی حداقل یک کاری دارد که خدا از آنها می خواهد.

وقتی دعا کردم و در آن تأمل کردم، چیزی که به ذهنم رسید این بود که باید خاطره ای بنویسم.

در سال 2011، من جراحی ترمیمی روی گردنم انجام دادم و در هاپکینز به طرز شگفت انگیزی خوب پیش رفت. من می خواستم برای توانبخشی به هاپکینز بروم، اما بیمه من آن را پوشش نمی داد، بنابراین به جای دیگری رفتم. جایی که من رفتم در واقع من را با دیلاودید که مانند مورفین است بیش از حد دارو کرد.

واقعا مریض شدم [دارو] مراکز گفتار مغزم را تغییر داد. یکی از خواهرانم که آمد گفت که من با قافیه های مهد کودک صحبت می کنم و اینطوری می دانستم. دوره وحشتناکی بود. من حرکت به سمت کتاب را در سال 2013 شروع کردم، زیرا می دانستم هیچ کس تضمین نمی کند که آنقدر طولانی زندگی کند که بتواند پیام خود را منتشر کند. این همان چیزی بود که به من لگد زد.

من در دانشگاه وسلیان زبان انگلیسی خواندم. دوره های نویسندگی را در هاپکینز گذراندم. اینطور نبود که از من خواسته شود کاری انجام دهم که توانایی انجام آن را نداشته باشم. بالاخره تصمیم گرفتم که بنویسم. من در سال 2015 Defying the Verdict را نوشتم و در سال 2018 منتشر شد.

: MLترس زیادی طول کشید که ممکن است نتوانید و وقتتان تمام شود.

CCB :بله.

ML:خاطرات شما با یادداشت‌های دریافت بیمارستان آغاز می‌شود، بنابراین مقدمه خوانندگان با شما با درک ذهنی حرفه‌ای از اینکه در آن زمان چه کسی بودید، رنگ‌آمیزی دارد. چه چیزی باعث شد که در آن مرحله کتاب را باز کنید؟

CCB: این مهم بود، به خصوص برای افرادی که اکنون من را در نزدیک به 30 سال بهبودی می بینند. آنها می گویند که نمی تواند درست باشد که من تشخیص دوقطبی دارم. در ابتدا یک قاب دور رکوردها قرار دادم. سپس به سردبیرم گفتم، چرا این قاب را حذف نمی کنیم؟ بیایید هر فصل را با یک نقل قول شروع کنیم. بیایید نگاه کنیم که واقعاً در سال 1982 چه شکلی بود، زمانی که من یک استراحت روانی داشتم. هیچ راهی برای من بهتر از این نبود که کلمات را زیر و رو کنم، آن سوابق بیمارستان را بگذارم، و بگذارم مردم آن را بخوانند، زیرا سوابق دروغ نمی‌گویند.

ML :برای سایر اعضای جامعه سیاه پوست که افسردگی و چرخه های شیدایی دوقطبی را تجربه می کنند، در سفر خود در مورد ژنتیک، محرک ها و بینش نسبت به خود چه چیزی یاد گرفتید که می تواند به روشن شدن مسیر آنها کمک کند؟

CCB: فصل دوم کتاب من داستان مادربزرگم است که او را به یاد می‌آورم زمانی که در کودکی من در خانه ما یک استراحت روانی داشت. می خواستم مردم بفهمند که من با استعداد ژنتیکی سر و کار دارم. پزشکان می گویند افرادی که استعداد ژنتیکی ندارند ممکن است دوقطبی داشته باشند.

در سمت مادری من، افسردگی دوقطبی و شدید وجود دارد که دو تا از سه چالش جدی سلامت روان هستند. سومین مورد اسکیزوفرنی است.

سابقه خانوادگی من دو مورد از این سه مورد را دارد، و برای من مهم بود که آن را در آنجا قرار دهم. من قطعا یک سیاه پوست هستم. در جامعه ما، ما دوست داریم بگوییم خیلی قوی هستیم که چنین اتفاقی برایمان بیفتد. من یک زن سیاه پوست دوست داشتنی و یک مسیحی هستم، اما چیزهای دیگری وجود دارد که برای خوب ماندن به آن نیاز دارم. من کلی برنامه دارم

من فکر می کنم مشکل جامعه سیاه پوست ما این است که ما آموزش ندیده ایم که این مشکلی ندارد. خجالت در درون بسیار زیاد است. زندگی من برای باهوش بودن بود، و متأسفانه، وقتی بیمار شدم، هیچ کس به من نگفت که مبتلایان به دوقطبی بسیار مغزی هستند. فکر می کردم دیگر باهوش نیستم. آفریقایی-آمریکایی ها و رنگین پوستان باید بدانند که گرفتن کمک اشکالی ندارد.

وقتی صحبت از سلامت روان به میان می‌آید، باید یک فرهنگ ایجاد کنیم – به این معنی که چگونه کارها را در اینجا انجام می‌دهیم – جایی که خوب نبودن اشکالی ندارد. تقریباً در همان زمانی که پسر رجینا کینگ در اثر خودکشی جان خود را از دست داد، دوست خواهرزاده من بهترین دوست خود را به دلیل خودکشی از دست داد. خودش را حلق آویز کرد.

وقتی اوضاع بد است، ما به فرهنگی نیاز داریم که در آن آنقدر بد نباشد که خودکشی به عنوان راه حل تلقی شود. ما می توانیم به جای شرکت در مراسم تدفین، صحبت کنیم و گریه کنیم و اوقات بدی داشته باشیم.

ML:این ارزش تأمل دارد. شاید ناخودآگاه، از طریق رسانه‌ها، داستان‌ها و فیلم‌ها، بیماری‌های روانی به نظر می‌رسند که مردم فقط می‌چسبند. مردم عصبانی می شوند. نمی دانند چه کنند بنابراین، من آن انگ را درونی کردم. فکر کردم این من نیستم من بودم با آگاهی گسترده. نمی‌خواستم قرص‌ها را بخورم، زیرا در ذهنم به بخش روانی منتهی می‌شدند. در حقیقت، این قرص ها هستند که مرا از بخش روانی دور می کنند.

CCB: یکی از برادران کوچک‌ترم سال‌ها پیش گفت که دیگر قرص‌هایم را دارو نخوانم. دارو است درست است. من دارو مصرف میکنم بعد از اینکه کتاب را نوشتم، او گفت که یک مرد سیاهپوست ترجیح می دهد به عنوان یک معتاد یا الکلی شناخته شود تا اینکه کسی فکر کند او دیوانه است.

این واقعا حقیقت است. ما باید در جوامعی باشیم که به مردم اجازه می دهند ببینند که شما می توانید بهتر شوید. دلیل اینکه من بهتر هستم این است که بالاخره تشخیص سلامت روانم را پذیرفتم.

سرپیچی از حکم از نقل قول نورمن کازنز آمده است. از تشخیص سرپیچی نکنید همینه که هست. با زندگی کردن از حکم سرپیچی کنید. این کتاب مدت زمانی را که صرف آن شده است را شرح می دهد.

ML:چه چیز دیگری یاد گرفتی؟

CCB: من شیوه های درمانی را یاد گرفتم و یک مسیحی هستم. من برنامه سلامتی خودم را ایجاد کردم. سپس در سال 2019، در مورد مرزها و اهمیت تعیین آنها یاد گرفتم. این افرادی هستند که به آنها نزدیکترم و سخت ترین زمان را برای تعیین حد و مرز با آنها دارم. من خوشحالم که با مردم به اشتراک می گذارم، اما فقط می توانم از یک فنجان کامل به اشتراک بگذارم.

من نمی توانم آنچه را که برای خوب زندگی کردن نیاز دارم را رها کنم. اگر حالم خوب نیست، باید محرک هایم را شناسایی کنم و استراحت کنم. تمام تلاشم را می کنم تا از موقعیت های استرس زا دوری کنم. پدرم در 2 نوامبر 2019 در بیمارستان بستری بود و من مدیر مراقبت او بودم. وی در 17 آذر در آسایشگاه دار فانی را وداع گفت.

من برنامه داشتم مطمئن شدم که شب ها می خوابم، داروهایم را مصرف می کنم و با روانپزشکم صحبت می کنم. من یک درمانگر گرفتم زیرا به کمک نیاز داشتم تا بتوانم مراقبت‌ها را پشت سر بگذارم. شریک اصلی پاسخگویی من خواهرم بود. من به شدت به او تکیه کردم، اما یک برنامه مفید است.

هر چه خواهرم به من یاد داده بود، می دانستم. جذبش کردم من یک بیماری روانی شدید دارم. و من بهترین زندگی ام را دارم. من می خواهم مردم امید داشته باشند و بفهمند که این چیزی است که می توانند تکرار کنند و خوب زندگی کنند. من عضو هیئت مدیره اتحاد ملی بیماری های روانی (NAMI) در مریلند هستم، و به این افتخار می کنم.

ML: از وقتی که گذاشتید و تجربه خود را نوشتید بسیار سپاسگزارم.

نوشته ای از کلینیک آنلاین

Therapy Center

02188015978

09334946711