رشد شخصی سلامت روان فردی

مهمترین هدف شما در زندگی

مهمترین هدف شما در زندگی: اگر از افراد مختلف اهداف خاص آنها در زندگی را بپرسید، احتمالاً پاسخ های متفاوتی خواهند داد. اینکه انتظار داشته باشیم همه اهداف یکسانی داشته باشند، مانند انتظار است که همه از یک جفت کفش یکسان استفاده کنند. با این حال، یک هدف وجود دارد که همه باید در زندگی داشته باشند. زیرا حداقل بدون تلاش مداوم برای این هدف، رسیدن به اهداف دیگری در زندگی دشوارتر خواهد بود. و این هدف واقعاً شناخت و درک خود است.

شناخت خود به این معناست که واقعاً درک کنید که چه چیزی باعث می‌شود شما تلاش کنید، واقعاً درک کنید که چرا ممکن است به موقعیت‌های خاص به روش‌های خاصی واکنش نشان دهید و واقعاً نقاط قوت و محدودیت‌های خود را بشناسید. و به قول جاودانه اسپایس گرلز، دانستن اینکه چه می خواهید، چه چیزی واقعاً می خواهید.

در مورد آن فکر کنید. آیا تا به حال به هر نوع ماشینی بدون داشتن کتابچه راهنمای دستورالعمل یا دستورالعمل برای آن دستگاه اعتماد می کنید؟ اگر کسی وسیله نقلیه جدیدی به شما بدهد و به شما بگوید که از آن برای حرکت در جاده یونگاس شمالی در بولیوی استفاده کنید، که با محبت به عنوان “جاده مرگ” شناخته می شود، اولین کاری که انجام می دهید چیست؟ احتمالاً بفهمید که وسیله نقلیه چگونه کار می کند، درست است؟ باید مطمئن شوید که ابتدا نحوه کار با وسیله نقلیه و مشکلات احتمالی خودرو را می‌دانید. شما فقط داخل وسیله نقلیه نمی پرید، جلو می روید، و هر بار که وسیله نقلیه واژگون می شود، زمین را سرزنش نمی کنید.

به طور مشابه، هر روز شما در حال کار با دستگاه بسیار پیچیده ای هستید که به نام بدن، ذهن، قلب و روح شما شناخته می شود. درک نحوه کار یا عملکرد این دستگاه واقعاً می تواند به شما کمک کند تا بفهمید کجا می توانید و می خواهید بروید. آنچه می توانید به دست آورید، با چه کسی باید باشید، و آنچه باید هر روز انجام دهید، بستگی زیادی به این دارد که واقعاً چه کسی هستید. اگر حتی خودتان را هم نشناسید، چگونه می توانید انتظار داشته باشید که دیگران شما را به دست آورند؟ با این حال، واقعاً هر روز چقدر زمان صرف می‌کنید تا درباره این دستگاه، یعنی خودتان بیشتر بدانید؟

من با تعدادی از افراد در دهه 70 زندگی خود مواجه شده ام که علیرغم اینکه قبلاً روی کاغذ به موفقیت های زیادی رسیده اند، به شدت رقابتی باقی می مانند. این افراد شامل افرادی در دانشگاه، در دنیای تجارت، و در مناصب سیاسی سطح بالا هستند. آنها همچنان به تلاش خود ادامه می دهند تا کانون توجه را به سمت خود معطوف کنند، اطراف خود را با افراد مثبت احاطه کنند، افرادی را که از نظر آنها تهدیدی برای کانون توجهشان هستند را از خود دور می کنند، و موقعیت های سطح بالایی را اشغال می کنند که واقعاً مناسب آنها نیست.

وقتی کسی با افراد پایین تر از خود بدرفتاری می کند، آن شخص ممکن است واقعاً فهمی ازخودش و آنچه در زندگی می خواهد نداشته باشد.

زمانی که در اوایل کار خود هستید و هنوز برای بقا تلاش می کنید، تلاش برای شناسایی ممکن است منطقی باشد. با این حال، در مراحل بسیار بعدی حرفه خود، واقعاً چه نیازهایی را در تلاش برای برآورده کردن هستید؟

 افرادی هستند که هنوز به خوبی درک نمی کنند که چرا روابط گذشته آنها به نتیجه نرسیده است، چگونه در از بین رفتن روابط خود نقش داشته اند و در آینده چه می خواهند. یک بار از کسی پرسیدم که او از یک پسر پس از شکایت از عدم رابطه اش چه می خواهد. او پاسخ داد: “یک نفر خوب.” وقتی از من پرسیدم که چرا روابط گذشته‌اش به پایان رسیده است، او شکایت‌های زیادی را در مورد پارتنر های قبلی انجام داد، بدون اینکه واقعاً فکر کند که چرا در وهله اول با آنها قرار ملاقات گذاشته است.

 

وقتی واقعا خودتان را درک نمی کنید، چگونه می توانید انتظار داشته باشید که دیگران شما را درک کنند؟

 

پس چگونه خود را بهتر بشناسید؟

 این احتمال وجود دارد که شما با کتابچه راهنمای آموزشی نیامده باشید، و والدینتان نیز احتمالاً کتابچه راهنمای کاملی برای شما نداشته اند، زیرا آنها در حین تلاش برای بزرگ کردن شما مشغول کشف خود بودند. بعلاوه، در زمانی که شما بزرگ می شدید، فرصتی برای دیدن شما در هر دقیقه پیدا نکردند. و اگر امیدوارید که شخص خاصی روی نمایه دوستیابی شما به سمت راست بکشد و به شما کمک کند خودتان را بشناسید، لطفاً این کار را نکنید. شما نمی توانید به دیگران کمک کنید تا خودتان را بشناسید. شما باید کار سخت را خودتان انجام دهید و آن را به یک هدف روزانه تبدیل کنید.

بهترین راه برای انجام این کار این است که هر بار که چیزی به دلخواه شما پیش نمی‌رود، از خود بپرسید که چه کاری برای کمک به این موقعیت انجام داده‌اید و چه چیزهایی می‌توانید در مورد خودتان از آن بیاموزید. اگر پاسخ شما همیشه “هیچ” است، پس شما یا یک مبلمان مانند زیرپایی هستید یا اشتباه می کنید. مجموعه ای از تصمیمات شما احتمالاً منجر به این وضعیت شده است.

همیشه می توانید از تجربیات بد برای تغییر، تنظیم یا تطبیق کاری که در آینده انجام می دهید استفاده کنید. یا حتی ممکن است متوجه شوید که باید سعی کنید از چنین موقعیت هایی اجتناب کنید. همچنین از خود بپرسید که چرا این گونه واکنش نشان دادید. آیا پاسخ درستی بود؟ دفعه بعد چه کاری را باید متفاوت انجام دهید؟

همانطور که با رانندگی در مکان های مختلف در مورد یک وسیله نقلیه می آموزید، با داشتن تجربیات مختلف و اختلاط با افراد مختلف، بیشتر در مورد خود می آموزید. دامنه تجربیات خود را تغییر دهید زیراهرچه تنوع افرادی که با آنها معاشرت می کنید کمتر باشد، کمتر در مورد خود یاد خواهید گرفت. با این حال، تنها داشتن تجربیات متفاوت با افراد مختلف کافی نیست. شما باید از هر یک از آنها نیز یاد بگیرید.

یادگیری در مورد خودتان باید یک ماموریت مادام العمر باشد.

 به هیچ وجه نخواهید گفت: “باشه، من کاملاً خودم را درک کردم. چیز دیگری برای یادگیری وجود ندارد.” با گذشت زمان دائماً در حال تغییر هستید. ممکن است ایده های جدیدی وارد ذهن شما شود. ممکن است مهارت ها و توانایی های جدیدی کسب کنید.

هنگامی که از آستانه درک خود به خوبی عبور کردید، اتفاقی جادویی رخ خواهد داد. تصمیم گیری بسیار آسان تر خواهد شد. شما خیلی بهتر می دانید که با چه کسانی سازگار هستید، از یک شغل چه می خواهید و چه کاری می خواهید به صورت روزانه انجام دهید. آن وقت است که می‌دانید دیگر اهداف زندگی با آنچه واقعاً می‌خواهید مطابقت دارند.

نوشته ای از کلینیک آنلاین روانشناسی

Therapy Center

02188015978

09334946711