کودک و تربیت ، نقش خانواده در تربيت كودك (قسمت اول)، کودکان سالم و ناسالم
کودک و تربیت ، نقش خانواده در تربيت كودك (قسمت اول)
الف – خانواده خشك و سخت گير
1 – پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار مي كنند كه والدين خودشان رفتار كرده اند.
2 – تصميم گيري با يكي از والدين خصوصا پدر انجام مي گيرد. معمولا پدر خانواده حاكم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هيچ يك از اعضاي خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
3 – والدين چنان رفتار مي كنند كه فرزندان مي آموزند حق هيچ گونه ابراز عقيده اي را – حتي در مواردي كه مي تواند مانع از بروز بعضي مشكلات براي خانواده گردد – ندارند.
4 – اگر فرزندان از فرمان والدين اطاعت نكنند ، والدين آنان ناراحت ، خشمگين و آزرده خاطر مي شوند.
5 – فرزندان جرات سئوال كردن در مورد انجام دادن يا انجام ندادن كارها را ، از والدين خود ندارند.
6 – والدين بر رفتا و كارهاي فرزندان خود كنترل شديد دارند و همه تصميمات را شخصا اتخاذ مي كنند.
7 – والدين دليلي را – براي دستوراتي كه صادر مي كنند – براي فرزندان خود ارائه نمي دهند و از آنان مي خواهند بدون چون و چرا از اين دستورات اطاعت كنند.
8 – نسبت به رعايت نظم و انضباط ، ارزشي افراطي قايل هستند و والدين توانايي تحمل هيچ گونه بي نظمي را از طرف فرزندان خود ندارند.
9 – به سخنان كودكان خود گوش نمي دهند و اگر هم سخني را بشنوند براي آن است كه با آن مخالفتي را نشان دهند.
10 – در مواردي كه فرزندان خود را نصيحت يا آنان را از انجام دادن كاري منع مي كنند ، دليل خاصي را ارائه نمي دهند.
11 – براي تصميات فرزندان خود ، حتي اگر اين تصميمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نيستند.
13 – معتقدند كه چون سن ، تجربه و دانش آنان بيشتر از فرزندانشان است ، بنابراين ، حق دخالت در همه امور و حتي در خصوصي ترين كارهاي فرزندان خود را دارند.
14 – برخورد آنان با فرزندان خود احترام آميز نيست و حتي از تحقير فرزندان خود در حضور ديرگان نيز ابايي ندارند.
15 – غالبا نيازهاي عاطفي كودكان ارضاء نمي شود.
16 – ممكن است كه والد ضعيف در چنين خانواده اي با كودكان ائتلاف كند در چنين حالتي ارزش هر دو والد نزد كودك شكسته مي شود . اگر بنا باشد يكي از والدين به عنوان منبع قدرت خانواده آسيب ببيند مي توان تصور كرد والد ديگر نيز ارزش پيشين خود را نخواهد داشت.
17- چنين كودكاني احتمالا جذب گروه هاي بيرون شده و با عزت نفس پائين كه دارند دچار بزهكاري مي شوند. کودک و تربیت
18 – بسياري از اين والدين ممكن است به خاطر كمال گرايي كه دارند ، كودكان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترين انتظارات را داشته و پيوسته به شكل نوين بر آنها سخت گيري كرده و برنامه هاي سخت گيرانه برايشان تدارك ببيند.
19 – احتمال دروغ گويي و ريا كاري در كودكان چنين خانواده هايي به علت ترس از تنبيه و سرزنش افزايش مي يابد. کودک و تربیت
20 – چنين كودكاني به علت اينكه مرتبا علايقشان سركوب شده و موجب تحقير قرار گرفته اند و همچنين ديگران براي اموراتشان تصميم گرفته اند ، از خلاقيت كمي برخوردارند . اگر چه ممكن است به علت سخت گيري والدين از نظر آموزش بعضي از مهارتها ، پيشرفتي كرده باشند.
21 – اضطراب ، افسردگي ، همچنين وسواس و كمال گرايي ، نا اميدي و بسياري از مشكلات رواني ممكن است دامنگير كودكان خانواده هاي سخت گير گردد.
22 – غالبا والدين سخت گير ، خود را منطقي نيز تصور مي كنند. و براي هر كارشان دليل تراشي مي كنند. ولي غير مستقيم به خاطر سختي گيري آنهاست كه كودكان فرمانشان را اجرا مي كنند نه منطقشان.
ب ) خانواده سهل گير و آسان گير
1 – پدر و مادر به دنبال نيازهاي ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جواني و نوجواني و دل مشغولي هاي خود هستند. کودک و تربیت
2 – به امر تربيت و ارضاء نيازهاي جسمي و رواني كودك نمي پردازند و چون آسانگير هستند ، براي خاموش كردن صداي بچه ، هر چه كودكشان از آنها مي خواهد ، آنها انجام مي دهند . لذا كودك پرتوقع تربيت مي شود.
3 – هدفها و انتظارات برايشان روشن نيست و به همين دليل ، در تربيت فرزندان خود از روش ، فلسفه يا ديدگاه خاصي پيروي نمي كنند.
4 – هيچ نوع كنترلي بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را كاملا آزاد مي گذارند تا به هر نحوي كه خود مايل هستند ، شيوه هاي خاص زندگي خود را انتخاب و به كار گيرند.
5 – هيچ نوع انتظار و توقع خاصي از فرزندان خود ندارند و فرزندان نيز به نوبه خود مي آموزند كه والدين نبايد از آنان انتظار خاصي را داشته باشند. کودک و تربیت
6 – نسبت به رفتار فرزندان خود ، حتي در مواردي كه مورد آزار و اذيت خود آنان و ديگران قرار مي گيرند ، توجه خاص نشان نمي دهند و در اين موارد ، بي تفاوت عمل مي كنند.
7 – اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نكنند ، ناراحت نمي شوند و چنان رفتار مي كنند كه گويي عدم اطاعت از دستورات والدين امري طبيعي ، عادي و متداول است.
8 – در پاداش دادن – وقتي از فرزندان رفتار پسنديده اي سر مي زند – يا تنبيه آنان – در هنگامي كه كار خلاف از آنان سر مي زند – اهمال مي كنند و بي تفاوت هستند (به ياد داشته باشيم كه منظور از تنبيه كردن در معناي روانشناختي آن ، محروم كردن فرزند از پاداش است و تنبيه بدني مورد نظر نمي باشد).
9 – شيوه هاي رفتاري والدين چنان است كه در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ايجاد نمي كند.
10 – نسبت به تكاليف و نمرات درسي فرزندان خود توجه نشان نمي دهند و علاقه اي نيز به همكاري با معلمان و مديريت مدرسه محل تحصيل آنان ندارند.
11 – آنچه را كه فرزندان اراده كنند يا بخواهند ، براي آنان تهيه مي كنند و در اين مورد ، سليقه خاصي را اعمال نمي كنند. کودک و تربیت
12 – هيچ گونه تلاش خاصي را در زمينه استقلال فرزندان خود انجام نمي دهند و چنانچه يكي از فرزندان شديدا به آنان وابسته باشد ، كار خاصي را در زمينه كاهش اين نوع وابستگي كه بعدا براي آنان مشكل ساز خواهد بود ، انجام نمي دهند.
13 – نظم و ترتيب را در محيط خانواده رعايت نمي كنند و از فرزندان خود نيز انتظار خاصي در اين زمينه ندارند.
14 – فرزندان خود را براي انجام هر كاري آزاد مي گذارند و حتي در مواردي كه مداخله آنان لازم به نظر مي آيد ، دخالت نمي كنند.
15 – اين بچه ها چون در زندگي با موانع مواجه نشده است ، لذا وقتي وارد جامعه مي شود به خاطر عدم تجربه كافي ، زود تسليم ميشود و شكننده هست.
روان نیوز (تازه ترین مطالب در حوزه روانشناسی)
گردآوری کننده: هدی فرامرزی