فردی

تعریف روان درمانی پویشی کوتاه مدت

تعریف روان درمانی پویشی کوتاه مدت

به لحاظ نظری ریشه در روان تحلیل گری دارد اما در عین حال این ارتباط، ارتباطی I STDPروان درمانی پویشی کوتاه مدت دوسوگرایانه است. عمده ترین تعارض میان این دو وجه درمان حول موضوع زمان و اثربخشی هریک شکل گرفته است. روان درمانی پویشی کوتاه مدت همان اختلالاتی را درمان می کند که روان تحلیل گری در صدد درمانشان است، با این تفاوت که در زمانی کوتاه تر به این کار می پردازد.

روان درمانی پویشی کوتاه مدت بر خلاف روان تحلیل گری از روش علمی برای ارزیابی نتایج درمان استفاده می کند. بسیاری از روان تحلیل گران پس از ظهور روان درمانی پویشی کوتاه مدت احساس تهدید کردند- درمانی که می تواند بیماران نوروتیک را در کمتر از ۰۶ ساعت کاملاً درمان کند، در مقایسه با روان تحلیل گری کامل که حدود ۲۵۶ تا ۰۶۶ ساعت زمان نیاز دارد. بسیاری از روان تحلیل گران، یافته های به دست آمده از روان درمانی های پویشی کوتاه مدت را با سنگر گرفتن پشت فرضیه ی “سطحی بودن” این درمان ها نادیده گرفته اند.
از نظر تکنیکی روان تحلیل گری نیازمند شکل گیری نوروز انتقالی میان بیمار و تحلیل گر است. این بدان معناست که تحلیل گر به والد بیمار تبدیل شده و بیمار می کوشد از طریق نشانه های بیماری خود با احساسات ناهشیاری که نسبت به تحلیل گر یافته است مقابله کند. تحلیل گر می کوشد از طریق تفسیر مقاومت بیمار و نمادهای موجود در رویاهای وی احساسات و تکانه های سرکوب شده ی او را آشکار کند. در نهایت، انتقال ناهشیار بیمار خاتمه می یابد و بیمار با شخصیتی که از نو ساخته شده است به تحلیل خود پایان می دهد. اما پژوهش های مالان و دیگر همکاران وی این نکته را که آیا این امر به واقع اتفاق می افتد یا نه را مورد تردید قرار داده اند.
درمان پویشی کوتاه مدت نیز به میزان زیادی از انتقال استفاده می کند اما با تمرکز شدید بر ارتباط عاطفی میان درمانگر و بیمار در جلسه ی درمان، از بروز نوروز انتقالی جلوگیری می کند و تمامی هیجانات بیمار پیش از آنکه وی جلسه را ترک کند، مورد شناسایی واقع می شوند. در این شیوه از درمان، درمانگر به جای آنکه تبدیل به فردی گردد که بیمار به او دلبسته می شود، نقش یک کاتالیزور و یا راهنما را دارد که به بیمار کمک می کند با احساسات غیر قابل قبول خود مواجه شود. در این درمان، انتقال به عنوان پدیده ای در نظر گرفته می شود که در تمامی روابط صمیمانه رخ می دهد. این انتقال از اولین جلسه ی درمان در سطحی عاطفی مورد بررسی قرار می گیرد و این کار در تمامی جلسات بعد ادامه می یابد تا اینکه با کشف احساسات اصیل، حساسیت زدایی از عواطف بیمار، تجربه ی هیجانی اصلاحی، و بینش یافتن نسبت به فرایندهای ناهشیار، نورز بیمار حل گردد. فنون روان درمانی پویشی کوتاه مدت به این منظور ایجاد شده اند که به فرایند حل و فصل مشکلات بیمار سرعت بخشند و در نهایت موجب بازسازی تعادل روانی میان نیروهای )پویشی( نهاد، من و فرامن شوند. این اتفاق در طی تلاشی که به منظور کاهش نشانه های بیماری، تغییر خوی وی، و بهبود ظرفیت های ارتباطی وی انجام می شود، رخ می دهد.

اینک در این حوزه، مکاتب مختلفی در حال شکل گیری هستند. افرادی که در گروه دوانلو قرار می گیرند از جمله نبورسکی، پاتریشیا دلاسلوا، آلن کاپلن، آلن عباس، و سایرین عمدتاً با توالی پویشی به عنوان بخشی محوری از رویکرد خود سر و کار دارند. به همین دلیل، این متخصصان تاکید بسیاری بر هشیار ساختن خودتنبیهی بیمار در همان نخستین لحظات جلسه ی درمان می کنند. مک کالوچ و همکارانش جلسات درمانی خود را با رویکردی انعطاف پذیر هدایت می کنند. این رویکرد شامل آموزش روانشناختی دفاع ها به بیمار، اعمال فشار ملایم برای تجربه ی احساسات، اعمال فشار مداوم برای توقف خودتنبیهی بیمار و ترغیب وی به تجربه ی هیجانات خود در طی جلسه ی درمان می باشد. مک کالوچ معتقد است تجربه ی عواطف، بخشی اساسی از تغییر خوی بیمار را تشکیل می دهد، اما او پا را از این حد نیز فراتر می گذارد و مفهوم “بازسازی خود- دیگری” را مطرح می کند که به موجب آن او به تحریفاتی اشاره می کند که در فرایند انتقال و انتقال متقابل در طی درمان بیمارانی رخ می دهد که عزت نفس پایین و خودانگاره ای منفی دارند. وی هنگامی که بیمار به انتقاد از خود می پردازد، فعالانه به ترغیب مهربان تر بودن وی با خود می پردازد. برخی دیگر از روان درمانگران از جمله مایکل آلپرت، ایزابل اسکلار، و دیانا فوشا ) ۲۶۶۶ ( مکتبی را در روان درمانی پویشی کوتاه
مدت ارائه کرده اند که مرکز آن در نیویورک بوده و بر جنبه های شفابخش عواطف و همدلی تاکید می کند. این رویکرد هنگامی شکل گرفت که آلپرت متوجه تعمیق عواطف یکی از بیماران دوانلو پس از توجه دوانلو به شجاعت وی، شد. در طی فرایند ارتباط، تداعی هایی در خصوص گذشته ی بیمار شکل می گیرند و موجب می شوند ضربه های گذشته ی بیمار در مدتی کوتاه حل و فصل شوند.
به طور خلاصه، روان درمانی پویشی کوتاه مدت به ۳ تا ۰۶ ساعت درمان نیاز دارد. جلسه ی اول این درمان ۲ تا ۳ ساعت به طول می انجامد. طول مدت درمان بسته به میزان و شدت آسیب شناسی روانی بیمار متفاوت است: بیماران نوروتیکی که مقاومت اندکی دارد و دارای یک تعارض کانونی مشخص )نظیر تعارض اودیپی( هستند می توانند در سه ساعت مورد درمان قرار گیرند؛ بیمارانی که آسیب های منتشری و تعارضات متعددی دارند ممکن است به حدود چهل ساعت درمان نیاز داشته باشند.
سردرگمی های موجود در خصوص روان درمانی پویشی کوتاه مدت
در خصوص “کوتاه مدت” بودن روان درمانی پویشی کوتاه مدت سردرگمی های بسیاری وجود دارد. این اصطلاح بیشتر به این دلیل شکل گرفت که از زمان پس از جنگ جهانی دوم تا دهه ی ۱۶۰۶ روان تحلیل گری و درمان بلند مدت و باز استاندارد ارزشمند درمان به شمار می رفت. این شکل از روان تحلیل گری )بلند مدت( در مراکز آکادمیک تدریس می گردید و اغلب متخصصان دانشگاهی روانپزشکی در بین سال های ۱۶۰۰ تا ۱۶۰۶ ، روان تحلیل گر بودند. از همین رو، اصطلاح “کوتاه مدت” تلاشی بود از جانب مالان، سیفنوز، دوانلو و سایر متخصصانی که می خواستند شیوه ی کار خود را از درمان های سنتی زمان خود متمایز سازند.
علاوه بر تمایز روان درمانی پویشی کوتاه مدت از روان تحلیل گری سنتی از نظر طول مدت درمان، در خصوص اصطلاح “پویشی” نیز سردرگمی هایی وجود دارد. اصطلاح پویشی معانی عمومی و اختصاصی دارد. ریشه ی اصطلاح پویشی به مفاهیم ویکتوریایی ذهن به عنوان سیستمی بسته باز می گردد که در آن انرژی روانی توسط لیبیدوی انسان تولید شده و جریان می یابد. علم جدید روان تحلیل گری امیدوار بود این انرژی را به دور از کانون های آسیب شناختی که تولید اضطراب، افسردگی، اختلالات تبدیل و غیره می کنند، هدایت نماید. نیروی لیبیدو از سایق های جنسی کودکانه ای ناشی می شد که تحت تاثیر وقایع اولیه دوران کودکی بوده و بعدها به ناهشیار سرکوب شده بودند. فرمولبندی متمایز دیگری که از ذهن صورت گرفته است همان نظریه ی ساختاری ذهن است که سازمانی سه بخشی را متشکل از نهاد، من و فرامن برای ذهن پیشنهاد می دهد. در این بافت، اصطلاح “پویشی” به اثر متقابل و تعامل این سه بخش تجربه ی فرد اشاره دارد که قسمتی از آن می تواند ناهشیار باشد.
بنابراین، اصطلاح “پویشی” معانی متعددی را در تاریخچه و فراروانشناسی داراست. این اصطلاح به شیوه ای دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته است. در اواخر دهه ی ۱۶۵۶ و اوایل دهه ی ۱۶۰۶ بحث و جدل های فراوانی میان مکاتب درمانی تحلیل و رفتاری وجود داشت. رفتارگراها وارد قلمرویی شده بودند که منحصراً از آن روان تحلیل گری بود: فوبیا، رفتارهای اضطراری، اختلالات اضطرابی و افسردگی. این متخصصان شروع کردند به مستند کردن نتایج خود و به چالش کشیدن درمان های تحلیلی. بنابراین، در این زمان اصطلاح “پویشی” تبدیل شد به واژه ای که درمان را از رویکرد رفتاری متمایز می ساخت. در نهایت، معنایی جدید و مهم به اصطلاح “روان درمانی پویشی” پیوند خورد: این اصطلاح اشاره به فرایندهای درمانی عمیقی دارد که به احساسات سرکوب شده دست پیدا می کنند. این معنا، معنای جدید اصطلاح “پویشی” است اما مترادف روان درمانی پویشی کوتاه مدت گردیده است. بنابراین، توجه به تاریخچه ی شکل گیری و مبانی روان درمانی پویشی کوتاه مدت می تواند در درک این معنا کمک کننده باشد.