زوج و ارتباط

ایماگو تراپی (مرحله شیفتگی)

ایماگو تراپی

مرحله شیفتگی

به لحاظ روانشناختی عشق رویایی و همراه با شیفتگی یک واکنش شیمیایی است. هم اکنون دانشمندان نمایان کرده اند که وقتی آدمی عاشق می شود ماده ای شیمیایی بنام فنیل تیلامین ( PEA) در مغز آزاد می گردد. این ماده احساسات هیجان وجد و نشاط و سرخوشی را در شخص ایجاد می کند ( فیشر ۱۹۹۲). فنیل تیلامین یک آمفتامین طبیعی است که کارکرد مغز را افزایش می دهد. این آمفتامین در مرکز هیجانی مغز قرار دارد و در افراد نشئگی طبیعی بوجود می آورد . ترشح سایر مواد شیمیایی مانند وازوپرسین و اکسی توسین دست بدست فنیل تیلامین داده و در ایجاد دلبستگی و امیال جنسی ایفای نقش می کنند . دو واقعیت شگفت انگیز آنکه فنیل تیلامین تنها در حضور ابژه عشق ترشح می شود و مغز حداکثر دو سال توان تحمل این ماده را دارد. از این عشق رویایی و رومانتیک همانطور که بطور طبیعی پدیدار می شود بطور طبیعی هم پایان می یابد .

ایماگودرمانی، عشق رویایی را روشی تدبیر شده از سوی طبیعت می داند : طبیعت عشق رومانتیک را بعنوان روشی هدفمندانه جهت در کنار هم قرار دادن دو انسان که هر دو در مراحل رشد خود به لحاظ هیجانی آسیب دیده و به شیوه ای مکمل آسیب پذیر شده اند طرح ریزی کرده است . دکتر هارویل هندریکس عشق رمانتیک را با ” بیهوشی طبیعت ” نام گذاری کرده و منظور او از کلمه بیهوشی بی حسی و نادیده انگاری شدید عاشق در مورد خطاها و ایرادهای معشوق است . عشق رمانتیک عموما در دوران نامزدی و مرحله پیش از ازدواج ظاهر می گردد .

ایماگو و مغز

واژه ایماگو لغتی لاتین و به معنی تصویر است . ایماگو (تصویر ) به این نگرش اشاره میکند که ما در درون ذهن تصاویری از هر جنبه مثبت و منفی مراقبان کودکی مان نگهداری می کنیم . این تصاویر در بخش ناهشیار ذهن نگهداری می شوند . البته در ایماگودرمانی منظور از “ناهشیار ” بخشی بسیار قدیمی در ذهن است که در همه پستا نداران یافت می شود . در ایماگودرمانی ناهشیار را تحت عنوان ” مغز کهن ” بکار می بریم .

مغز کهن که از ساقه مغز شروع و تا مرکز آن ادامه می یابد شامل دو بخش اصلی است : مغز مخصوص به خزندگان و مغز مرتبط به پستانداران. مغز مربوط به خزندگان محل کارکردهای جسمانی که برای انجام شان نیازی به تفکر ندارد مثل تپش قلب و تنفس و عمل هضم ازاین دسته اند . این بخش محل مکانیزمهای بقایی که در وقت برخورد با خطرات فعال می شوند، وقتی در مواجه با خطر ادراک شده یکی از سه شیوه جنگ و گریز و میخکوب شدن را بر می گزینیم . مغز خزندگان وظیفه دیگری هم دارد : این بخش مراقب احساس آسودگی و امنیت ماست . از این رو چنانچه جانوری سرخوشی و بازی کرده و جفتگیری نماید و احساس امنیت کند متعاقبا به کار و خلاقیت بپردازد نشانگر کارکرد خوب و درست این بخش ازمغز است ( لاکوت ۲۰۰۷).

قسمت مرتبط با پستانداران محلی است که در آن احساسات و نیازمان به برقراری روابط و گرایش مان به زندگی در گروه جای می گیرد . این بخش از مغز به مرحله تکاملی پستانداران مربوط است و بر فعالیتهای زندگی آنها در گروه، غذا دادن به کودکان و تجربه احساسات ایشان تاثیر می گذارد، انسانها و حیوانات در داشتن این بخش تکامل یافته مشترکند .

اما آنچه ما را از سایر حیوانات متمایز می کند لایه سوم مغزمان است . این لایه سوم که گاها تحت عنوان قشر خاکستری شناخته می شود همان کورتکس مغزی (مغز منطقی) است . اندازه کورتکس پنج برابر مغز کهن بوده . کلیه پیشرفتهای تکنولوژیکی انسان بواسطه فعالیت کورتکس صورت می گیرند. شاید به همین دلیل آنرا با ” هشیاری ” بخش خودآگاه ذهن معادل دانسته اند .

جنبه ناهشیار مغز کهن در زوج درمانی اهمیت خاصی دارد. وقتی زوجها عاشق می شوند احساسی از امنیت و آسودگی را تجربه می کنند، با سرخوشی به هم محبت می کنند و عموما در امور کاری و اجتماعی خلاقیت بیشتری نشان می دهند. این همه از کارکردهای مغز کهن است. وقتی دوره شیفتگی کمرنگ می شود – که همیشه هم می شود – و منابع ناراحت کننده خود را نمایان می سازند همسران یا می جنگند یا می گریزند. بعضی ها در واکنش ، شکایت های همسر مثل مرده ها بی تفاوت می شوند و سایرین تسلیم شدن را انتخاب می کنند.

کارکرد مهم دیگر مغز کهن در ایماگودرمانی غیر منطقی بودن آنست . مغز کهن با وجود بی صدایی، محل ذخیره تراماها و محرومیت ها و ناکامیها و خاطرات کودکی است. مغز کهن بعلت ویژگی بی زمانی نمی تواند میان ناکام شدن در گذشته و ناکام شدن در زمان حال فرقی قائل شود. بهمین دلیل واکنشهای شدید به دور از منطق ، در روابط برون ریزی می شوند، در حقیقت انرژی خود را از مغز کهن دریافت می کنند .

شما به عنوان یک ایماگودرمانگر همیشه باید دو رکن را به خاطر داشته باشید : ایمنی و رشد . در آغاز درمان همسران از هم احساس امنیت نمی گیرند و این ناایمنی را از طریق جنگ و گریز و میخکوب شدن و یا تسلیم گردیدن نشان می دهند . هریک از همسران انگشت اتهام را به سوی دیگری می گیرد و دیگری را غیر منطقی، بهم ریخته و آشفته قلمداد می کند. یکی از بهترین مداخلات برای ایجاد ایمنی استفاده از تکنیک ” خنثی کردن ناکامی ها ” است .

کشمکش قدرت :

کلیشه معروفی هست که “وقتی ماه عسل تمام می شود این مرحله شروع می شود .” در چالش های ارتباطی به کرات به جملاتی از این دست بر می خوریم : ” او مرا درک نمی کند ” اداره خانواده کارسختی است. او فقط سرگرم امور خودش است . او بیش از حد فوتبال بازی می کند . بعضی افراد از طریق تحمیل کردن به دیگری هر روز او را از خود دورتر می کنند. بعضی زوجها با استفاده از اعمال قدرت از شیوه های اجباری مانند جیغ زدن یا نق زدن استفاده میکنند. نمونه های بالا همگی شیوه های انتخابی افراد برای دست و پازدن در مرحله چالش قدرت اند که دستاورد تمامشان ناکامی است .

خودبلعیدگی:

ایماگودرمانی با تاثیرپذیری از اریکسون (۱۹۵۹) و ماهلر (۱۹۷۵) تاکید می کند : وقتی کودکان در عبور موفقیت آمیز از مراحل تحولی طبیعی خود با اشکال مواجه می شوند به وقفه و تآخیر در رشد دچار می گردند .اما همچنان در آرزوی برآوری نیازهایشان باقی می مانند وفقط بر درد و نیازهای درون خودشان توجه می کنند . سپس فرد به سازگاری اجباری با شرایط و جبران ناداشته های روانی اش در زندگی می پردازد و همچنان امیدوار است دیگران به دادش برسند و چیزها را از دریچه چشم او نگاه کنند . خودبلعیدگی قابلیت توجه به حقیقت سایرین را از فرد سلب می کند .

ایماگودرمانی یکی از اصلی ترین خاستگاههای کشمکش قدرت را ” خودبینی ” هر دو همسر می داند . خودبینی وضعیتی است که فرد با درگیر شدن در آن عمدتا بر رفع و رجوع نیازهای روانی خود تمرکز ( خودبلعیدگی ) و نسبت به چشم انداز دیگری بی تفاوت می ماند. ناکامیهایی که در روابط پیش می آیند به علامتهای نشانه ای در جاده ها بی شباهت نیستند . آنها برای زوج معلوم می کنند که گیرکارشان دقیقا در چه نقطه ای است و برای دوباره باهم به جلو رفتن از راه بلد ها کمک بخواهند . بر اساس ایماگودرمانی ” ناکامیهای ارتباطی ” عموما به درمانگران هشدار می دهند که دو کارکرد اصلی در رابطه با بازسازی به توجه جدی نیاز دارند . که عبارتند از :

دفاع کردن در مقابل فقدان عشق رویایی
شفا بخشیدن به جراحتهای ایجاد شده در فرایند تحولی

۱-دفاع در مقابل از دست دادن عشق رویایی

وقتی به دلایل اجتناب ناپذیر فیزیولوژیک دوره شیفتگی سر می آید همسران مراحل مشخصی را پیش رو دارند . آدمها وقتی از قلمرو عشق رمانتیک بیرون می افتند اول دچار ” شوک ” می شوند. سپس ممکن است بواسطه مکانیزم ” انکار ” دگرگونیهای پدیدار شده را بحساب تغییر موقت خلق یا . . . بگذارند. وقتی انکار فایده نکرد نوبت ” خشم” می رسد. خشم برای اینکه چرا محبوب دیروز حالا دیگر مثل گذشته پاسخگویی نمی کند . دراین مرحله غالبآ افراد بمنظور تلاش برای بازگرداندن پاسخهای گذشته از شیوه های قهری و اجباری استفاده می کنند . وقتی که خشم هم کارساز نشد. دوره ” یاس و اندوه ” فرا می رسد. در این مرحله ی آخر است که بسیاری از زوجها به طلاق یا زندگی با هم ولی تنها و برخی به بیشتر جنگ کردن پناه می برند . زوجهایی که دوره شیفتگی را پشت سر گذاشته اند باید بفهمند عشق رمانتیکی پدیده ای موقتی است و حالا باید تلاش کنند عشق دائمی بر مبنای واقعیت پدید آورند . بنیان گذاری عشقی هوشیار اهمیت بیشتری دارد .

۲-التیام آسیبهای ایجاد شده در فرایند رشدی ( تحول در کودکی – تیپ های شخصیتی )

تئوری های تحولی عمومآ در مورد مدت زمانی که فرایند رشد ضروری است، با هم اختلاف نظر دارند . مارگارت ماهلر مراحل شکل گیری شخصیت را چهارسال اول می داند، از سوی دیگر اریک اریکسون (۱۹۵۹) این دوران را تمام عمر قلمداد میکند . ایماگودرمانی مفروضه های هردو نظریه را ترکیب و از هردوی آنها وام گرفته است. این نظریه رشد را فرایند هفت تا ده ساله دانسته و فرایند تشکیل شده در این دوران چندین بار در طول زندگی تکرار خواهد شد . یکی از اصلی ترین تفاوتهای آن با نظریه تحولی اریکسون تاکید نظریه اریکسون برفرایند های درون روانی و تاکید ایماگو بر فرایندهای میان فردی است . مراحل رشد و شکل گیری شخصیت کاملآ براساس پیوند میان کودک با مراقب خود بنیان گذاری کرده است . فرض اساسی این است که برای گذر موفقیت آمیز از هرمرحله لازم است کودک از سوی مراقبش مورد انعکاس و معتبر شماری قرار گیرد . وقتی مراقب نیاز کودک به دیده شدن و پذیرش را برآورده می کند کودک مرحله های رشد را بدون تجربه منفی پشت سر می گذارد.

منبع : زوج در مانی تحلیلی/ تالیف و ترجمه: بیتا حسینی/ نشر جنگل