یک فیلسوف اگزیستانسیالیستی
یک فیلسوف اگزیستانسیالیستی
“اگر همه چیز را دربارۀ جهان، گذشته، خدا، زندگی ِ پس از مرگ، زندگی ِ پیش از مرگ بدانید، امّا ندانید که چگونه میتوان رنج نبرد، همۀ آن دانستنها سودی ندارند..”
مصطفی ملكیان
? «..در افسانهای آمده است که امپراطور چین همۀ مُورّخان روزگار خود را جمع کرد و گفت، میخواهم همۀ تاریخ گذشته را برای من بنویسید تا وقتی آن را میخوانم از هرچه در تاریخ رخ داده است باخبر باشم. آنها ۳۰سال مهلت خواستند تا چنین تاریخی بنویسند. بعد از ۳۰سال خبر دادند که به اندازۀ ۱۰۰بار شتر کتاب نوشته شده است که میخواهند آنها را پیش شما بیاورند. ایشان گفت، وقت ندارم صد بار شتر کتاب بخوانم. به مُورّخان بگویید بروند و کتابها را خلاصه کنند. ۱۰سال دیگر به آنها فرصت داد تا آن کتابها را خلاصهترکنند. گفتند ۱۰بار شتر کتاب آماده شده است. گفت بفرستید تا آن را خلاصهتر کنند. رفتند و سالها بعد برگشتند. یک بار شتر کتاب آماده کرده بودند. باز هم گفت وقت و فراغت بال ندارم که همۀ آنها را بخوانم. به همین ترتیب باز هم آن را خلاصهتر کردند. بعد از مدّتهای مدید وقتی امپراطور در بستر احتضار بود به یاد آورد که مُورّخان هنوز تاریخ را گزارش ندادهاند. گفت بگویید مُورّخان بیایند. یک مُورّخ آمد و گفت من به نمایندگی همۀ مُورّخان آمدهام. امپراطور گفت؛ میدانی که..
..امپراطور گفت؛ میدانی که در آخرین لحظات زندگی خود هستم و فرصت ندارم کل تاریخ بشر را بخوانم. کل تاریخ بشر را در یک جمله بگو تا ببینم که بالاخره چه گذشته است. آن مُورّخ گفت، ای امپراطور! به نظر میآید که کل تاریخ بشر را میتوان چنین خلاصه کرد:
“آمدند،
رنج بردند،
و رفتند..”
برای یک فیلسوف اگزیستانسیالیستی این مهّم است که چرا سرنوشت انسان تراژیک است؟ چرا باید انسانها رنج ببرند؛ چه پیش آمده است و کجای کار میلنگد که سرنوشت انسانها، رنج بردن است؟ به عبارت دیگر، اگر همهچیز را دربارۀ جهان، گذشته، خدا، زندگی ِ پس از مرگ، زندگی ِ پیش از مرگ بدانید، امّا ندانید که چگونه میتوان رنج نبرد، همۀ آن دانستنها سودی ندارند. وقتی همۀ ما بر فرض محال همهچیز را بدانیم، و هرکدام از ما جامجهاننمایی داشته باشیم که هر چیزی را با نظر کردن در ان جامجهاننما بتوانیم در اسرع وقت بدانیم، امّا به رغم داشتن چنین جامجهاننمایی در رنج زندگی کنیم، همۀ آنچه میدانیم چه سودی برایمان دارد؟ بنابراین آیا عاقلانه نیست که دغدغۀ یک فیلسوف در درجۀ اوّل این باشد که چرا انسان رنج میبرد؟ کجای کار عیب دارد؟ نقطۀ ضعف انسان کجاست؟ و چه شده است که سرنوشت انسان، سرنوشت تراژیک است؟»
? #مصطفی_ملکیان