زوج و ارتباط

نظریه رفتار درمانی عقلانی هیجانی ـ قسمت اول

نظریه

رفتار درمانی عقلانی هیجانی

قسمت اول

به عقیده من اتفاقات دوران کودکیم، نقش مهمی در روان درمانگر شدن من نداشته اند. در این که آدم و درمانگر فعلی بشوم هم نقش مهمی نداشته اند. این طرز تلقی در کیف روانکاوی جا می گیرد که خوشبختانه من دیگر آن را به دوش نمی کشم. ( آلبرت الیس ۱۹۹۱)

رفتار درمانی عقلانی-هیجانی یک رویکرد جامع درمانی است که علاوه بر جنبه های هیجانی و رفتاری اختلالات انسان، مؤلفه ی فکری آنها را نیز مد نظر دارد. رفتار درمانی عقلانی-هیجانی ریشه های فلسفی دارد. رفتار درمانی عقلانی هیجانی بر این فرض پی ریزی شده که شناخت، هیجان و رفتار سه کارکرد مجزا نیستند، بلکه ارتباط درونی دارند و یک کلیت هستند. رفتار درمانی عقلانی-هیجانی ریشه های فلسفی دارد. سرمنشأ فلسفی نظریه آلیس به افکار برخی از فلاسفه ی رواقی ، به خصوص اپیکتتوس برمی گردد.

اپیکتتوس می گفت : این چیزها نیستند که انسان را ناراحت می کنند بلکه نگرش انسان در مورد چیزها است که او را ناراحت می کند.

مبانی فلسفی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی را لذت طلبی مسئولانه، عقاید بنیادی انسانگرایانه و خردمند بودن انسانها تشکیل می دهند. معنای لذت طلبی مسئولانه این است که انسانها از لذایذ کوتاه مدت رنج آوری مثل سوء مصرف مواد مخدر و الکل به نفع لذایذ بلند مدت و طولانی تر خود چشم بپوشند. به نظر رفتار درمانگران عقلانی-هیجانی انسانها حکم ارگانیسم های کل نگر و هدف مندی را دارند که صرفاً به دلیل زنده بودن مهم هستند. سومین مبنای فلسفی رفتار درمانی عقلانی-هیجانی خردمندی است، انسان ها در این روش در می یابند که با عاقل بودن می توانند چیزهای بیشتری یاد بگیرند.

به علاوه الیس معتقد است برخی از اختلالات شدید روانی ریشه زیست شناختی دارد و دیگر اینکه وی عوامل اجتماعی را مهم می داند و معتقد است آدمهایی که برای نظرات و ارزشهای دیگران خیلی اهمینت قائل هستند، احساس بد بودن و بی ارزش بودن می کنند. وی دوازده باور را از ریشه های اصلی روان رنجوری می داند:

نظریه رفتار درمانی عقلانی هیجانی
?قسمت دوم

– اطرافیانم حتما باید تمام کارها و اعمال مرا بپسندند.

۲- بعضی اعمال و کارها افتضاح و وحشتناک هستند و عاملان آنها باید به شدت نکوهش شوند.

۳- اگر اوضاع بر وفق مراد من پیش نرود وحشتناک می شود.

۴- همیشه عوامل بیرونی باعث احساس بدبختی انسانها می شوند.

۵- اگر چیزی خطرناک یا ترسناک است باید بابت آن بی نهایت ناراحت شوم.

۶- پرهیز کردن از مشکلات زندگی بهتر از روبرو شدن با آنهاست.

۷- همیشه باید به چیزی قوی تر و بزرگتر از خودم متکی باشم.

۸- در تمام شئونات زندگی باید کاملاً باهوش و موفق باشم.

۹- اگر چیزی زمانی زندگی مرا تحت تاثیر قرار دهد تاثیرش همیشگی خواهد بود.

۱۰- باید همیشه و کاملاً بر اوضاع و امور کنترل داشته باشم.

۱۱- انسان با بی حالی و تنبلی می تواند به خوشبختی برسد.

۱۲- من تقریباً هیچ کنترلی روی هیجاناتم ندارم و نمی توانم برای احساس ناراحتی ام کاری بکنم.

۱۰ باور غیرمنطقی در کنار باورهای جایگزین آن برای درک کلی خطاهای شناختی :

۱- باور غیرمنطقی : من به عشق و تأثیر عمده افراد نیازمندم و از عدم تأثیر هر فردی اجتناب می‌کنم.

باور منطقی : عشق و تأیید بسیار دلپذیر است و در شرایط مناسب به دنبال آن خواهم بود اما آنها از واجبات نیستند من بدون آنها نیز می‌توانم زندگی کنم.

۲- باور غیرمنطقی: برای ارزشمند بودن به عنوان یک انسان، باید به موفقیت در هر کاری که می‌کنم بدون هیچ اشتباهی دست‌یابم

باور منطقی: من همواره سعی می‌کنم تا حد ممکن به موفقیت دست یابم. اما شایستگی عدم شکست غیرواقعی است. بهتر است که خود را جدا از عملکرد خود به عنوان یک انسان بپذیرم.

۳- باور غیرمنطقی: افراد باید همواره کار صحیح را انجام دهند، زمانی که کاری آسیب‌زا انجام می‌دهند باید سرزنش و تنبیه شوند.

باور منطقی : ناخوشایند است که گاهی افراد کارهای نادرست انجام می‌دهند اما انسان کامل نیست و ناراحت کردن خودم در حقیقت تغییری ایجاد نخواهد کرد.

۴- باور غیرمنطقی: وقایع باید طبق آنچه می‌خواهم باشد و در غیر این صورت زندگی غیرقابل تحمل خواهد بود.

باور منطقی : هیچ قانونی وجود ندارد که بگوید هر چیز باید آنگونه که می‌خواهم اتفاق بیفتد. ناامید کننده است اما می‌توانم این را درک کنم به خصوص برای جلوگیری از فاجعه.

۵ باور غیرمنطقی : ناراحتی من به واسطه اتفاقات خارج از کنترل من به وجود آمده‌اند و در نتیجه کار زیادی نمی‌توانم برایش انجام دهم.

باور منطقی : عوامل خارجی بسیاری در کنترل من نیستند. اما این‌ها افکار من هستند (نه عوامل خارجی) که باعث احساسات من می‌شوند و می‌توانم بیاموزم که افکارم را کنترل کنم.

۶- باور غیرمنطقی: من باید در مورد چیزهای خطرناک و ناخوشایند نگران باشم وگرنه آنها ممکن است اتفاق بیفتند.

باور منطقی: نگرانی در مورد وقایعی که می‌توانند ناخوشایند باشند از رخ‌داد آنها جلوگیری نخواهد کرد اینکار فقط من را در حال حاضر نگران و افسرده می‌سازد.

۷- باور منطقی: با اجتناب از مشکلات، ناملایمات و مسئولیت در زندگی شادتر خواهم بود.

باور منطقی: اجتناب از مشکلات به صورت خلاصه آسانتر است و کنار گذاشتن چیزها از اتفاقات نامناسب برای مدت طولانی جلوگیری می‌کند و همچنین به من فرصت بیشتری برای نگران شدن می‌دهد.

۸- باور غیرمنطقی: هرکسی باید به فردی قویتر از خود تکیه کند.

باور منطقی: تکیه بر دیگری ممکن است باعث رفتارهای وابسته گردد. عیبی ندارد که به جستجوی کمک باشیم اما در صورتی که آموخته باشیم به خود و قضاوت خود ایمان داشته باشیم.

۹- باور غیرمنطقی: اتفاقات گذشته باعث مشکلات من هستند و آنها همچنان در احساسات و رفتارهای من دخیلند.

باور منطقی: گذشته نمی‌تواند در زمان حال من تأثیر بگذارد. باورهای اخیر من عکس‌العمل‌ها را ایجاد می‌کنند. ممکن است این باورها را در گذشته آموخته باشم اما می‌توانم در حال حاضر آنها را تحلیل و تفسیر دهم.

۱۰- باور غیرمنطقی: من باید با ناراحتی دیگران ناراحت شوم.

باور منطقی: من نمی‌توانم احساس بد و ناراحتی دیگران را با ناراحت شدن خود تغییر دهم.

منبع : الیس(رفتاردرمانی عقلانی هیجانی) / فیروزبخت / نشر دانژه