زوج و ارتباط

نظریه بوئن

نظریه بوئن

بوئن مبدع نظریه نظام های خانواده است ، وی خانواده را یک واحد عاطفی و شبکه ای از روابط در هم تنیده ای می پندارد ، وقتی می توان آن را بهتر درک کرد که از چارچوب چند نسلی یا تاریخی آنرا تحلیل کرده باشیم. رویکرد نظری او و اقدامات درمانی همراه آن به مثابه پلی است ، بین رویکردهای روان پویشی که بر رشد و تحول خویشتن، مباحث بین نسلی، و اهمیت گذشته تاکید می ورزند و رویکرد های مبتنی بر نظریه سیستم ها که توجه خود را به تکوین کنونی واحد خانواده و تعامل های آن در حال حاضر محدود می سازند.

بوئن دریافت که بسیاری از مفاهیم روانکاوی به قدری فردی هستند که نمی توان به سادگی به زبان خانواده برگرداند. او معتقد بود که نیروی محرکه زیربنای بسیاری از رفتارهای بشر منبعث از فراز و نشیب های زندگی خانوادگی، همزمان میان اعضای خانواده بر سر دوری از هم و در عین حال با هم بودن است (وایلی ۱۹۹۰، گلدنبرگ ۱۹۲۶).

موری بوئن از همان آغاز کار بالینی با بیماران اسکیزوفرنیایی و خانواده های آنها در کلینیک منینجر و همچنین در NIMH، بر اهمیت نظریه در پژوهش، اهداف آموزشی، و فراهم آوردن زمینه مقدماتی راهنما برای فعالیت های متخصص بالینی در خلال روان درمانی تاکید می کرد.بوون بواسطه آموزش قبلی خود، علاقه مفرطی به تاکیدات فردگرایانه داشت. او در آغاز کار تحت نظر منینجر، برای درمان اشخاصی که در اثر بیماری های شدید بستری شده بودند، رویکردهای روانکاوی خلاقانه بکار می برد. او علاقه خاصی به تاثیر احتمالی همزیستی مادر و فرزند در شکل گیری اسکیزوفرنی داشت. بوئن اظهار داشت که امکان دارد اسکیزوفرنی زاییده دلبستگی تکیه گاه حل نشده با مادری باشد که خودش ناپخته جلوه می کند و محتاج فرزند است تا نیازهای عاطفی خویش را ارضا کند ، او به کار با مادر و فرزند ، در کنار هم پرداخت . در این برنامه ، مادران به همراه فرزندان اسکیزوفرنی شان در کلبه های موجود در محوطه کلینیک چند ماه در کنار هم زندگی می کند. بوون دریافت شدت عاطفی تعامل مادر – فرزند نیرومند تر از آنی است که تصور می کرد. این شدت خصیصه کل روابط خانواده است. پدران و همشیرها نیز بعدها معلوم شد که نقشی کلیدی در ایجاد و تداوم مشکلات خانواده ایفا می کنند، چونکه دایماً میان مجموعه های مختلفی از اعضای خانواده ائتلاف های مثلثی شکل بوجود می آورد و از میان می رود. بوون توجه خود را معطوف به چیزی کرد که به نظام عاطفی خانواده مشهور بود ( گلدنبرگ ، برواتی ۱۳۸۸)

تمایز یافتگی /نظریه بوون
?خودتمایز یافتگی

اگر چه اصطلاح خودتمایز یافتگی Differentiation of self مربوط به بوئن است ، اما برداشت مفهومی از این اصطلاح به روانشناسان قبل از او بر می گردد. فروید اولین فردی است که فرایند جدایی درونی را مطرح نمود. فرد با احیای تضاد اودیپوس کمتر بر طبق فرافکنی های والدین عمل می کند و تمایل بیشتری برای ارتباط برقرار کردن با سایرین دارد. ماهلر اولین نظریه پردازی است که اصطلاح فردیت Individuation را در مدل شناختی خود بکار برد. ماهلر و همکاران وی شخصیت را همانطور که کودک رشد می یابد ، این گونه تعریف کردند : جنبش از فردیت ( وابستگی جسمی و روانی به مادر ) تا فردیت ( دوری و جدایی از مادر ) است .

اریکسون در نظریه رشد خود ذکر کرد که تلاش بزرگسال برای کسب هویت موجب ارزیابی های درونی وی از خصوصیات دوران کودکی اش و دوری جسمی از خانواده مبدا می باشد. در مقایسه رابطه نظریه ارکسون ، نظریه سیتمی خانواده ، فردیت را به عنوان یک فرایند درون فردی و میان فردی شناختند که موجب استقلال در بین خانواده می شود ، بدون این که توسط روابط خانوادگی آسیب زده شود . متمایز کردن فرایند عقلانی و احساسی به معنای شدت عینی گرا بودن و توقف اظهارات عاطفی نیست، بلکه منظور این است که افراد نباید تحت تاثیر احساساتی قرار بگیرند که به درستی درکشان نمی کنند . هدف تمایز یافتگی ، برقراری تعادل بین احساسات و شناخت است . در تئوری سیستم های خانواده کلید سلامت روان یک شخص در برخورداری او از هر دو حس یعنی حس تعلق به خانواده و تمایز یافتگی نهفته است.