فردی

قضاوت بیمار : سالم یا ناسالم ؛ مقاومت = بیمار بد همکاری= بیمار خوب

قضاوت بیمار: سالم یا ناسالم ؟

هیچ نبایدی در درمان وجود ندارد. احساسات غلط نیستند . دفاع ها اشتباه نیستند .مقاومت بیجا نیست . حتی قضاوت کردن خودمان در لحظات خاصی ، غلط نیست .همه اینها واکنش هایی هستند که راه شفای بیمار ونحوه آسیب زدن به خودشان را برای ما فراهم می سازند. “هر چند گاهی اوقات لازم است به بیمار بگوییم: این بخش نا سالم وجود تو است .” بیماران به اندازه کافی خود را قضاوت می کنند . آنها داستان زندگی مربوط به خود را دارند . آنها سوپرایگوی سخت گیری دارند. چرا سوپرایگوی خود را به آنها تحمیل کنیم و از آنها ایراد بگیریم؟ با این وجود کدامیک از ما می تواند ادعا کند که سوپرایگوی درستی دارد که دیگران باید مطابق آن عمل کنند ؟ و بگوید از من تقلید کنید . من حتما راه درستی هستم! گمان نکنم . این وظیفه بیماران نیست که از ما تقلید کنند یا مطابق سوپرایگوی ما عمل کنند.وظیفه بیمار این است که خودش باشد واستعداد های خود را شکوفا سازد و خودش نه من درمانگر، راهش را انتخاب کند.
وقتی به بیمار می گوییم که بخش ناسالمی در وجود تو است . آنها را تشویق به جداسازی، قضاوت شخصی و پس زدن قسمت ناسالم وجود شان می کنیم.در واقع بیمار خودش را از دفاع هایش جدا می بیند.و میبیند که این دفاع ها هستند که منجر به ظهور نشانه های بیماری و مشکلاتش شده اند. گفتن این جمله به بیمار که تو بخش ناسالمی داری او را تشویق به جداسازی می کند.در پس جداسازی سلامت و بیماری و درست وغلط، مفهومی به اسم شفقت خود (self-compassion) ظاهر می شود.
شفقت خود محبت نا مشروطی است که احساسات، اضطراب ، دفاع و مقاومت لحظه ای را در آغوش می کشد. این لحظه ای است در درمان که بیمار و ما قادر به پذیرفتن واقعیت می شویم .

با وجود اینکه همچنان که دفاع ها را می بینیم خیلی اهمیت دارد که چه واکنشی نشان می دهیم .ما می توانیم دفاع ها را در راستای قضاوت بخش نا سالم یا بدوی بیمار از کار بیندازیم و هرزگاهی این مدل قضاوت ها را به راه می اندازیم:

1: مقاومت = بیمار بد
2: همکاری= بیمار خوب

قضاوت چگونگی پایداری ما در واقعیت بیمار درلحظه است و مقاومت در برابر قضاوت امری است غیر ممکن . واقعیت بیمار بر جنبه هایی که ما نسبت به آنها پافشاری می کنیم یا نمی کنیم حفظ می شود. به عنوان مثال زمانیکه بیمار مشکلش را در قالب مشکل بیرون روانی مانند مشکلات مادر شوهرش بیان می کند ما با قضاوت راجع به بیهوده بودن این مساله .تمرکز بیمار را درون روانی و به واقعیت نزدیک تر می کنیم.
سوال اینست آیا ما می توانیم از بودن با دفاع های بیمار آگاه باشیم برای اینکه آنها را به عنوان شکل همکاری پنهان ناهشیار بیمار ببینیم .( که به بیمار نشان میدهد چه چیزی الان باید التیام یابد). دفاع و مقاومت بیمار دعوت از ما برای قضاوت نیست .
آنها التیام بخشی و کمک ما را فرا می خوانند. از ما می خواهند به آنها نزدیک تر شویم.حالا چه چیزی می یابیم ؟ نمی دانیم . زمانیکه ما با قضاوت بیجا تمامیت وجود بیمار را نا سالم قلمداد می کنیم ، ادعا می کنیم او را می شناسیم . در این زمان بیشتر با فرافکنی خود ارتباط بر قرار می کنیم تا راز ها و نا گفته های شخصی قبل از خودمان.
زمانیکه تمامیت فردی را قضاوت می کنیم در واقع می گوییم : اون مثل من نیست. من سالمم او نا سالم.ادعایی که در مورد همه ما به هیچ وجه صادق نیست . چه کسی از دیگری برتر است ؟ وقتی هر کسی داستان زندگی شخصی مربوط به خود را دارد . و دفاع در دوره ای از زندگی نجات بخش او شده است ؟
اگر ما بتوانیم با انسانیت و تمامیت وجودی بیمار، مهربان و مشفقانه بر خورد کنیم با انسانیت خود مهربان بوده ایم . و درجاتی از ملایمت ممکن است تمایل ما را برای قضاوت کردن پذیرفتنی کند. در این هنگام دیگر تمایلی به همانند سازی با فردی که خود در گیر کشمکش هست نداریم و او را سر سختانه قضاوت نمی کنیم .پذیرفتن انسانیت خود منجر به پذیرفتن انسانیت بیمار و ملایمت با خود نشان دهنده ملایمت و لطافت با بیمار است .

جان فرد ریکسون، درمانگر پویشی

بنیاد روانشناسی و فلسفه

تازه ترین اخبار و مطالب در حوزه روانشناسی

گردآوری کننده: محسن میرزاآقا