زوج و ارتباط

قسمت دوم نظریه آسیب شناسی روانی

قسمت دوم
نظریه آسیب شناسی روانی

نظریه ی آسیب شناسی روانی رفتار درمانی عقلانی- هیجانی آسیب های روانی زندگی روزمره را می توان با مدل ABC عملکرد انسان توجیه کرد. در آشفتگی های هیجانی، رویدادهای برانگیزنده همیشه از طریق عقاید غیرعقلانی پردازش می شوند. رایج ترین عقاید غیرعقلانی به قرار زیر هستند:

۱- امیال اساسی انسان مانند میل جنسی، نیاز هستند؛ زیرا که ما آنها را نیاز می دانیم، با اینکه انها در واقع فقط ترجیهات هستند.

۲- ما نمی توانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم، خواه مجبور به منتظر ماندن در صف باشد، یا روبرو شدن با انتقاد یا طرد شدن، در حالی که می توانیم اینگونه رویدادها را صرف نظر از اینکه چقدر نا خوشایند باشند، تحمل کنیم.

۳- ارزش ما به عنوان انسان به وسیله ی موفقیت ها و شکست های ما یا صفات خاص ما، نظیر درامد تعیین می شود، انگار که ارزش انسان را می توان مانند صفات عملکردی ارزیابی کرد.

۴- ما باید تأیید والدین یا صاحبان قدرت را جلب کنیم، انگار که وجود ما به آنها بستگی دارد.

۵- دنیا باید منصفانه با ما برخورد کند، انگار که دنیا می تواند از امیال ما پیروی کند.

۶- برخی افراد پست یا شرور هستند و باید به خاطر شرارتشان تنبیه شوند، انگار که ما می توانیم بی ارزشی انسان را ارزیابی کنیم.

۷- وقتی اوضاع آنگونه که ما دوست داریم بر وفق مراد نیست، واقعاً وحشتناک است، انگار که مفهومی مانند «وحشتناک» را می توان با ارجاعات تجربی تعریف کرد.

۸- اگر فکر نمی کردیم که اوضاع وحشتناک است یا اگر عصبانی یا مضطرب نبودیم، نمی توانستیم عمل کنیم، انگار برای انجام دادن اعمال منطقی که دنیا را مکان خشنودتری می کنند، حتماً باید از لحاظ هیجانی آشفته باشیم.

۹- چیزهای زیان بار مانند سیگار یا مواد مخدر می توانند خشنودی در زندگی را افزایش دهند یا اینکه این چیزهای زیان بار ضروری هستند، صرفاً به این علت که زندگی کردن بدون انها ممکن است برای لحظه ای ناخوشایند باشد.

۱۰- عوامل بیرونی موجب خوشحالی انسان می شوند و افراد نمی توانند چندان احساسات خود را کنترل کنند.

۱۱- تاریخچه ی گذشته فرد تنها عامل تعیین کننده ی رفتار فعلی است، انگار چیزی که یک زمانی تأثیر عمیقی بر زندگی فرد داشته باید برای همیشه بر آن تأثیر بگذارد.

۱۲- عقایدی که در کودکی آموخته شده اند، خواه مذهبی، اخلاقی و یا سیاسی می توانند رهنمودهای مناسبی برای بزرگسالی باشند، با اینکه این عقاید ممکن است تعصبات صرف یا افسانه بافی باشند (الیس،۱۹۷۲).

الیس ترس و اضطراب را به شیوه خاص خود توجیه می کند. در نظر او ترس عبارت است از دنبال کردن عقیده و یا نگرش یا حالات به درون افکنده شده. ترس حالتی پیشگیرانه دارد و شامل این عقیده و آگاهی ذهنی است که اولا ؛چیزی یا شخصی خطرناک وجود دارد و ثانیا بهتر است که در مقابل آن چیز خطرناک از خود محافظت کرد. ترس ممکن است طبیعی و عملی باشد و فرد را قادر سازد که با موقعیت برخورد مناسبی داشته باشد. اضطراب کاملا با ترس تفاوت دارد و شامل عقیده سومی هم می شود. این عقیده سوم آن است که چون فرد ذاتا احساس بی کفایتی و بی ارزشی می کند نمی تواند با خطراتی که تهدیدش می کند به نحو رضایت بخشی مواجهه شود و در نهایت برای نجات خود کاری انجام دهد. به عبارت دیگر در حالت اضطراب فرد درباره ی خود به ارزشیابی های بدبینانه، منفی بافانه و اخلاقی دست می زند و توان مقابله و مواجهه با مشکل و حل و فصل آن را از خود سلب می کند.

الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند. از این رو تا زمانی که تفکر غیر عقلانی ادامه دارد، اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند بود. انسان اختلالات و رفتار غیر منطقی اش را از طریق بازگو کردن آن ها برای خود تداوم می بخشد. به نظر الیس، افرادی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیر عقلانی خویش می کنند، احتمالا خود را در حالت احساس خشم،مقاومت،خصومت،دفاع،گناه،اضطراب،سستی و رخوت،عدم کنترل و ناشادی قرار می دهند. انسان به وسیله اشیاء و رویدادهای خارجی،مضطرب و آشفته نمی شود، بلکه دیدگاه و تصوری که او از اشیا دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شود. تمام مشکلات عاطفی افراد از تفکرات جادویی آن ها سرچشمه می گیرد، که از نظر تجربی مفید نیستند.

عقاید غیر منطقی و نگرش های کژکار که فلسفه های خود آشفته ساز افراد را تشکیل می دهند، دو ویژگی اصلی دارند: اولا این عقاید، توقعات خشک و تعصب آمیزی هستند که معمولا با کلمات باید و حتما بیان می شوند؛ این تفکر الزام آور است. ثانیا؛ فلسفه های خود آشفته ساز که معمولا حاصل این توقعات هستند، انتساب های بسیار نامعقول و بیش از حد تعمیم یافته ایجاد می کنند. این یک استنباط فاجعه آمیز است.