فردی

ریشه های فلسفی روانپویشی کوتاه مدت ورویکرد شناختی

ریشه های فلسفی روانپویشی کوتاه مدت ورویکرد  شناختی

سر منشأ نظريه شناختى به افكار برخى از فلاسفه رواقى، به خصوص زنو، سيسرو و اپيكتوس بر مى گردد. اپتيكوس معتقد بود كه انسان ها به وسيله اشياء بر آشفته نمى شوند بلكه نگرشى كه نسبت به امور پيدا مى كنند آنها را برآشفته مى سازد، درمان شناختى رفتارى نيز تمركزش بر افكار غيرمنطقى است كه آن را محرك اصلى مشكلات عاطفى مي داند.

در واقع چيزى كه در درمان شناختى باورهاى غير منطقى قلمداد مى شود در istdp مقاومت يا دفاع شناخته مى شود. اگرچه istdp نيز قائل به وجود تفكرات غير منطقى است اما عليت بخشيدن به آن ها را معيوب مى داند، تحليلگران پويشى مدعى اند هيجان ناهشيار سبب اضطراب ناهشيار مى شود، آنگاه توسط دفاع هاى ناهشيار سازمان داده مى شوند. البته هم درمانگران شناختي و هم درمانگران پويشى با هدف آزادسازى بيمار، افكار وى را مورد ترديد قرار مى دهند، تفاوت مهم ميان اين دو در اين است كه درمانگران پويشى شناخت هاى اشتباه بيمار را به عنوان عاملي در نظر مى گيرد كه جلوي دسترسي به احساسات حقيقي بيمار (علت مشكل)را مي گيرد، در  حاليكه درمانگر شناختي رفتاري اين شناخت ها (علت مشكل)را به عنوان علت احساس و هيجان در نظر مى گيرد و در واقع درمانگر شناختى دفاع هاي ناسازگار را بر مي دارد و دفاع هاي مطلوب را جايگزين مي كند!

در CBT با چرايي كار داريم اما در istdp با چرايي كار نداريم بلكه بيمار به سوي تجربه چگونگي كه در حال حاضر تجربه ميكند سوق داده مي شود، پرداختن به چراها ما را به طور غير ارادي وارد شناخت درماني مي كند و ما را به سوي دليل تراشي كه خود دفاع است سوق مي دهد