فردی

رفتارهای مجاورت جویانه (Proximity-seeking)کودک از سوی یک سیستم رفتاری سازگارانه : دلبستگی

رفتارهای مجاورت جویانه ، دلبستگی

فرضیه دلبستگی از سوی جان باولبی در انتهای دهه پنجاه و اوایل دهه شصت میلادی در قرن گذشته ابداع شد و از افرادی که در تکامل و ارتقای آن نقش داشتند می توان از مری آینورث و همچنین مری مین فوناگی و پیتر فوناگی نام برد. ناراضی از توجیه روانکاوانه درباره رابطه میان مادر و کودک که بر ارضای نیازهای دهانی کودک تاکید می کند، باولبی فرضیه ای جایگزین ارائه می کند که در آن اتصال و پیوند میان کودک و مادر با غذادادن صرف و برطرف کردن احتیاجات دهانی وی رابطه ندارد. او مفهوم دلبستگی را ارائه می کند که می توان آنرا چنین تعریف کرد: ” پیوندی مداوم با یک فرد خاص که کودک به هنگام نیاز و احساس بی پناهی به سوی او متوجه می شود و بر حمایت وی تکیه می کند”. باولبی نتیجه می گیرد که اضطراب جدایی یک پاسخ احساسی طبیعی است.
بر طبق دیدگاه باولبی نوزاد انسانی با ظرفیتهای رفتاری که از سوی فرایند تکامل طراحی شده است گام به جهان می گذارد تا از طریق این رفتارها نزدیکی به آنهایی را که نقشی حمایتی برای وی دارند تضمین کند. رفتارهای مجاورت جویانه (Proximity-seeking)کودک از سوی یک سیستم رفتاری سازگارانه سازمان دهی می شود(Attachment Behavioral System) که در طی فرایند تکامل درجهت تضمین بقای گونه ای شکل گرفته اند که نوزادانش توان بسیار اندکی برای زنده ماندن در غیاب حمایت والدین دارند. هرچند سیستم دلبستگی در اوان زندگی اهمیتی بسیار دارد اما به نظر باولبی درتمام طول عمر فعال باقی مانده و خود را از طریق افکار و رفتارهای مرتبط با مجاورت جویی در زمانهای نیاز آشکار می کند. این دیدگاه محرکی شد تا محققین پس از وی را به سوی بررسی دلبستگی در بالغین سوق دهد.
در زمان نوزادی، مراقبت کنندگان از کودک که به طور معمول والدین و گاه پدربزرگ و مادر بزرگ، خواهر و برادرهای بزرگتر و یا خدمتکاران هستند نقش عامل دلبستگی را بازی می کنند. در زمان نوجوانی و بلوغ دیگر ارتباطات نیز در حوزه این رفتار مجاورت جویانه و حمایت طلبانه قرار می گیرند مانند رابطه با دوستان نزدیک و روابط عاشقانه. معلمین و استادان و یا درمانگران نیز منابع بالقوه حمایت هستند. علاوه بر این، گروه، سازمان و شخصیتهای نمادین مانند ائمه، مقدسین و خدا نیز می توانند به عنوان عاملین دلبستگی ایفای نقش کنند.

رفتارهای مجاورت جویانه کودک
علاوه بر این، تجلیات ذهنی عاملین دلبستگی که در طول رشد و نمو فرد درونی شده اند نیز می توانند به شکلی موفقیت آمیز نقشی نمادین در حمایت و امنیت فرد بازی کنند. این تجلیات، به عنوان یک مدل درونی عمل می کنند که به شخص در غیاب عاملین دلبستگی حمایت و امنیت می بخشند.
از چشم انداز فرضیه دلبستگی، زمانی یک فرد خاص، یک عامل دلبستگی و یک رابطه خاص یک رابطه دلبندانه می تواند تلقی شود که سه عملکرد مهم را از خود نشان دهند: اول، عامل دلبستگی باید به عنوان هدفی باشد که در زمانهای نیاز و نگرانی جهت مجاورت جستجو می شود و جدایی ناخواسته از این عامل باعث ایجاد ناراحتی، نگرانی و اعتراض شده و کوشش در جهت اتحاد دوباره صورت می گیرد. دوم، این فرد باید به عنوان یک لنگرگاه امن بالقوه یا بالفعل تلقی شود چرا که در زمانهای نیاز حمایت، امنیت، حفاظت و اطمینان خاطر عطا می کند. سوم، این فرد باید اساسی امن را فراهم کند که با تکیه بر آن، کودک، اجازه جستجوی دنیای خارج و فراتر رفتن از دنیای کوچکش و خطر کردن را به خود بدهد. به عبارتی دیگر، تعامل با عوامل دلبستگی همانند سایر تعاملات اجتماعی نیست. این ارتباط حول انتظاراتی خاص سازمان دهی می شود.

رفتارهای مجاورت جویانه کودک
کودک یا بزرگسالی که احساس تهدید کرده و از حمایت کافی برخوردار نباشد در هدایت توجه خود به سوی بازی، جستجوی کنجکاوانه محیط و اشیاء و ارتباط دوستانه با همسن و سالان دچار مشکل می شود و با تداوم آن در طول زمان، این نوع رابطه، موجب اختلال در رشد اعتماد به نفس، خود بسندگی و ایجاد گرایشات مثبت اجتماعی می شود
در این دیدگاه، دلبستگی امن، اساسی را برای رشد فردی و خودمختاری بالغانه فراهم می کند که هرگز نباید به معنی کاهش سطح روابط نزدیک و دوستانه تلقی شود. اگر چنین فکر کنیم که توجه به کودک و ارائه محیطی امن و مطمئن برای وی احتمال لوس شدن وی را افزایش می دهد، درحقیقت به معنی اشتباه گرفتن دلبستگی اضطرابی با مفهوم دلبستگی در ذات خود است.

رفتارهای مجاورت جویانه کودک
مفهوم الگوهای دلبستگی برای اول بار از سوی آینزورث درجهت توصیف الگوهای پاسخ نوزادان به جدایی و اتحاد دوباره با مادر در موقعیت نا آشنا اشاره می کند. بر اساس این شیوه، نوزادان به سه دسته امن، مضطرب- دوسوگرا و مضطرب- دوری گزین تقسیم شدند. مین و سولومون سپس یک مقوله چهارم را به نام سرگشته- پریشان اضافه کردند. تجربه آینزورث شامل قرار دادن نوزادان 20-12 ماهه درمعرض تجربه ای بود که به هفت مرحله تقسیم می شود که هر مرحله درحدود 3 دقیقه به طول می انجامد:
1) مادر و کودک هر دو در اتاق حضور دارند
2) یک فرد غریبه وارد اتاق می شود
3) مادر اتاق را ترک می کند( اولین تجربه جدایی)
4) مادر به اتاق برمی گردد و فرد غریبه اتاق را ترک می کند ( اولین تجربه اتحاد)
5) مادر اتاق را ترک می کند و کودک تنها می ماند ( دومین تجربه جدایی)
6) فرد غریبه دوباره وارد اتاق می شود
7) مادر وارد اتاق می شود و فرد غریبه اتاق را ترک می کند ( تجربه دوم اتحاد)
وابستگی امن: به کاوش و کنکاش محیط به هنگام ورود به اتاق پرداخته و نسبت به ترک اتاق از سوی مادر واکنش نشان می دهد و زمانی که مادر به اتاق برگشت به کنار وی می رود و در جستجوی تماس و نزدیکی با او بر می آید ولی به زودی دوباره به کاوش محیط پرداخته و با وسایل بازی سرگرم می شود. با مادر با شادی و شعف روبرو می شود.
دوری گزین: به راحتی به کاوش و کنکاش محیط می پردازد و علائم کمی از ناراحتی به هنگام جدایی از مادر نشان می دهد و به شکلی فعال به هنگام بازگشت مادر از او دوری کرده و از وی فاصله می گیرد.
دو سو گرا: در رفتار کاوشگرایانه درگیر نمی شود و به شدت و با خشم ناراحتی خود را به هنگام جدایی از مادر نشان می دهد و زمانی که وی برگشت به راحتی آرام نمی گیرد و اعتراض خود را بروز می دهند و رفتار مجاورت جویانه و احترازی را همزمان نشان می دهد.
سرگشته-پریشان: 15 درصد بچه ها در هیچیک از مقوله های سه گانه بالا قرار نمی گیرند. رفتار این کودکان قصد و هدفی در بر ندارد. علائم بارزی از ترس، سرگشتگی و سردرگمی نشان می دهند. به طور مثال کارشان را تمام نمی کنند و به شکلی مقطع و منقطع عمل می کنند و یا گاهی مات و خیره می شوند
پس از سالهای دهه 80 توجه محققین به الگوهای دلبستگی در بالغین معطوف شد و نشان داده شد که این الگوها نسبتا در طول زمان ثابت می مانند و در زمانهای فشار فرد به الگوهای دلبستگی کودکی خود در جهت مقابله با آن رجوع می کند. بارتولومیو و هوروویتز الگوهای دلبستگی بالغین را به چهار دسته تقسیم کردند. امن، دلمشغول، بی اعتنا- احترازی و ترسان- احترازی. افراد دارای وابستگی امن از درچه احتراز و اضطراب حداقلی برخوردارند و دیدی مثبت نسبت به خود و دیگران دارند. افراد دامشغول از اضطراب بالا و درجه احتراز پایین برخوردارند. آنها مدلی منفی از خود و دیدی مثبت از دیگران در ذهن دارند. در افراد با الگوی بی اعتنا- احترازی اضطراب پایین و احتراز بالا و دیدی مثبت نسبت به خود روبرو هستیم در حالیکه دید این افراد نسبت به دیگران منفی است و افراد ترسان- احترازی اضطراب و احتراز بالایی داشته و دیدشان نسبت به خود ودیگران هر دو منفی است.

دکتر علی فیروز آبادی

بنیاد روانشناسی و فلسفه

تازه ترین اخبار و مطالب در حوزه روانشناسی

گردآوری کننده: محسن میرزاآقا