زوج و ارتباط

خانواده درمانی ساختاری مینوچین

خانواده درمانی ساختاری مینوچین
قسمت اول

?خانواده درمانی ساخت نگر به خاطر تاکید بر بافت خانواده در پدیدایی مسایل و همچنین یافتن راه حل های درمان آن مشکلات، با رویکردهای دیگر نظام های خانواده، وجه اشتراک دارد. با وجود این، کاربرد استعاره های فضایی و سازمانی آن، چه از لحاظ توصیف مشکلات و شناسایی راه حل ها و چه از لحاظ تاکید بر رهنمودها و دستورات مستقیم و فعال درمانگر، باعث منحصر به فرد بودن این رویکرد می شود (کولاپینو، ۱۹۹۱).فرض اصلی این الگو – یعنی اینکه نشانه های فرد را می توان به بهترین وجه در بستر الگوهای تبادلی خانواده شناخت، اینکه تغییر در سازمان یا ساختار خانواده باید قبل از تخفیف نشانه ها صورت گیرد، و اینکه درمانگر باید نقش رهبری را در تغییر ساختار یا بافتی که نشانه از آن نشات گرفته است، به عهده گیرد –حداقل به مدت دو دهه – تاثیر زیادی بر شیوه کار بسیاری از خانواده درمانگران داشته است.

نظریه پردازان ساخت نگر بر:

۱- کلیت نظام خانواده

۲- تاثیر سازمان مرتبه ای خانواده

۳- کارکرد بهم پیوسته نظام های فرعی آن تاکید دارند و آنها را تعیین کننده اصلی بهزیستی اعضا می دانند.

به نظر منوچین (۱۹۸۴)، خانواده در همان حال که از چرخه های زندگی خود در حال گذر است، می کوشد تعادل ظریف بین ثبات و تغییر را حفظ کند؛ هر چه قدر خانواده کارکرد سالمتری داشته باشد، در طی دوره انتقالی خانوادگی نسبت به تغییر گشوده تر است و بیشتر مایل است که متناسب با شرایط متغیر، ساختار خود را اصلاح کند.اولین هدف درمانگران ساختاری، تلاش فعالانه برای تغییر سازمان در خانواده بدکار است. اولین نقش درمانگر این است که شخصاً عامل تغییر باشد؛ فعالانه با کل خانواده درگیر شود (کولاپینو، ۱۹۹۱).

خانواده درمانگران ساخت گرا برخلاف بوون عمدا به خانواده می پیوندند و از درون به سان اهرمی عمل می کنند که می تواند با الگوهای تعاملی بدکار خانواده به چالش پرداخته و با آنها مقابله کنند. به زبان نظریه سیستمها ، ساخت گراها طرفدار دیدگاه دانش فرمانش مرتبه دوم هستند. یعنی درمانگر بخشی از نظام خانواده ای خواهد بود که می خواهد با آن کار کند.

مینوچین در آرژانتین از یک پدر و مادر اروپایی زاده شد. پزشک بود و آموزش روانپزشکی را زیر نظر آکرمن گذراند. در سال ۱۹۵۴ به ایالات متحده بعد از سفرهای زیاد برگشت و در آموزشگاه ویلت ویک و به عنوان روانپزشک شروع به کار کرد. با الهام گرفتن از مقاله دان جکسون بررسی انفرادی را کنار گذاشت و به وارسی مشکلات خانوادگی پرداخت او رفته رفته به تحلیل جامعه شناختی زمینه ی اجتماعی روی آورد .

مینوچین و همکارانش که به ناکارایی فنون سنتی روانپزشکی کودک و روشهای روانکاوی پی برده بودند، روشهای مداخلاتی مختصر ،مستقیم و عمل گرایانه فراوانی ابداع کردند که با استفاده از آن می توانست بافت خانواده را از طریق بازسازیی خانواده تغییر دهند. تجربه ویلت ویک و نیاز خانواده به سازماندهی مجدد و نیاز به نوعی سلسله مراتب در میان اعضای خانواده ، سنگ بنای خانواده درمانی ساخت گرا را بنیان گذاشت. مینوچین عمدتا با خانواده های تمام عیار طبقه متوسطی که بیش از اندازه سازمان یافته بودند، سروکار داشتند.

قسمت دوم
?نظریه ساختاری مینوچین:

اساسا رویکرد ساختاری خانواده بر مبنای این مفهوم استوار است که خانواده چیزی بیش از پویه های روانی-زیستی منفرد اعضای آن است. اعضای خانواده در قالب آرایه های خاصی که حاکم بر تبادلهای آنان است با هم رابطه دارند. این آرایه ها اگر چه به وضوح ابراز یا حتی شناسایی نمی شوند یک کل یعنی یک ساخت خانوادگی را به وجود می آورند. ماهیت این ساختار از نظم و ترتیبی تبعیت می کند که با ماهیت فردی یکایک اعضا متفاوت است.

ساخت گراها به موارد زیر علاقمندند :

۱- مولفه های نظام چگونه با یکدیگر تعامل می کنند .

۲- توازن چطور به دست می آید .

۳- ساز و کارهای پسخوراندی خانواده چگونه عمل می کنند.

۴- الگوهای ارتباطی بدکار چگونه به وجود می آیند.

ساختارگراها توجه خاصی به الگوهای تبادلی خانواده دارند چرا که این الگوها نشانه هایی را درباره ساختار خانواده ، میزان نفوذپذیری مرز خرده نظام های خانواده و وجود اتحاد و تبانیها به دست می دهند . اینها مواردی هستند که توانایی خانواده را در جهت حفظ تعادل بین ثبات و تغییر اثر می گذارند.

ساختار خانواده:

خانواده نیازمند نوعی سازمان درونی است که تعیین می کند چگونه ، چه وقت و با چه کسی باید ارتباط برقرار کرد، الگوهای تبادلی حاصل از این سازمان ساختار خانواده را شکل می دهند. تعریف دیگر اینکه مجموعه نامشهودی از خواسته ها و ضوابط کارکردی که نحوه تعامل اعضای خانواده با یکدیگر را سازمان می دهد. ساختار خانواده، چهارچوب شناخت الگوهای هماهنگ ، پایدار ، تکراری را فراهم می آورد که نشان می دهد چگونه یک خانوده برای حفظ ثبات خود سازماندهی می شود و تحت مجموعه شرایط محیطی متغیر ، چگونه به دنبال شقهایی می گردد که ارزش انطباقی دارند.

ساختار خانواده را نمی توان ایستا یا ثابت فرض کرد برعکس ممکن است ساختهای موقتی به وجود آیند که بیش از یک دوره کوتاه پایدار نمی ماند. ساختار خانواده را تنها میتوان از طریق مشاهده کارکرد خانواده در طول زمان بررسی کرد.

قسمت سوم
?خرده نظام ها:

خانواده کارکردهای اصلی خود را تاحدودی از طریق سازمان یابی در قالب خرده نظام های همزمانی که اغلب آرایشی مرتبه ای دارند تحقق می بخشد. به طور نوعی خرده نظامهای خانواده بر طبق جنسیت ، نسل ، علایق مشترک یا کارکرد ساخته می شوند. خرده نظامها به عنوان اجزای ساختار خانواده هستند . که برای اجرای تکالیف مختلف خانوادگی برای کارکرد خانواده ضرورت دارند. هر عضو خانواده می تواند همزمان عضو چند خرده نظام باشد.

هر خرده نظام توسط مرزها و قواعد عضویت خاصی مشخص می شوند. این مرزها تعیین می کنند که شرکت کنندگان چه کسانی هستند و نقشهایی که در ارتباط با یکدیگر و سایر افراد خارج از این خرده نظام اعمال خواهند شد، کدامند. آنها می توانند بر اساس ائتلافهای موقتی شکل بگیرند و ممکن است قواعدی برای منع ورود داشته باشند. همچنین ممکن است دیرپا باشند و مرزهای کاملا روشنی دو نسل را از یکدیگر کاملا مشخص کنند. مینوچین معتقد است که خرده نظامهای خانواده، به دلیل پرورش و ایجاد مهارتهای بین فردی در سطوح مختلف، آموزش ارزشمندی را در خصوص حس هویت می دهند.

دیرپاترین و مهمترین خرده نظام های فرعی خانواده عبارتند از:

۱- خرده نظام های مربوط به همسران: قوام و دوام خرده نظام همسران شاه کلید ثبات خانواده است. این که همسران نحوه توافق بر سر اختلافها و تطبیق خود با نیازهای یکدیگر و ایجاد نقش های مکمل را فرا گرفته اند، اطلاعات زیادی درباره احتمال ثبات خانواده و انعطاف پذیری آن در برابر شرایط متغیر خانواده در آینده به دست می دهد.

۲- خرده نظام های مربوط به والدین

۳- خرده نظام های مربوط به فرزندان یا همشیرها

در خانواده ای که کارکرد سالمی دارد این سه خرده نظام به شیوه ای یکپارچه عمل می کنند تا تفکیک و در نتیجه وحدت نظام خانواده حفظ شود.

قسمت چهارم
?مرز بندی ها:

 

مرزهای درون خانواده از لحاظ انعطاف پذیری یا نفوذ پذیری با یکدیگر تفاوت دارند و میزان دسترسی به هر خرده نظام، ماهیت و فراوانی ارتباط و تماس میان اعضای خانواده را تعیین می کند.

۱- مرزهای کاملا مشخص :

به حفظ جدایی افراد کمک می کند و همزمان بر احساس تعلق به کل نظام صحه می گذارد . وضوح مرزها ، با فراهم کردن حمایت و دسترسی ساده برای پیام رسانی و توافق بین نظامهای فرعی در زمان لازم ، بهزیستی کل خانواده را بهبود می بخشد و در همان حال استقلال و آزادی تجربه اعضای هر یک از این نظامها را تشویق می کند. این مرزها انقدر انعطاف پذیر هستند که محبت و حمایت و مشارکت خانوادگی به میزان لازم در دسترس هر عضو باشد.

۲- مرز های بسیار خشک و انعطاف ناپذیر:

باعث ایجاد سد و مانع بین خورده نظام ها می شوند. در این حالت دنیای کودکان و والدین از یکدیگر جدا و متمایز هست . اعضای این خرده نظام ها مشتاق یا قادر به ورود به دنیای یکدیگر نیستند. وقتی والدین و فرزندان نتواند هر زمان که ایجاب کند مرز خرده نظام ها را تغییر دهند و یا از آن عبور کند خود پیروی می تواند محفوظ بماند، ولی عطوفت و آمیزش و تبادل ساده ی محبت با یکدیگر معمولا از کف می رود.

۳-مرزهای پراکنده:

شدیدا گنگ و نامتمایز هستند. بنابرین از سوی سایر اعضای خانواده مورد تجاوز قرار می گیرند. در اینجا والدین کاملا در دسترس هستند و تماس انها با فرزندان ممکن است شکل تجاوز به حریم خصوصی را به خود بگیرد. این خطر وجود دارد که فرزندان بیش از حد با والدین درامیزند و لذا از پرورش تفکر و رفتار مستقل و یا فراگیری مهارت های لازم برای تکوین روابط در خارج از خانواده باز بمانند . بزرگسالان و فرزندان ممکن است به سادگی نقش های خود را عوض کنند و تکوین احساس هویت اعضا برای دوران بزرگسالی با مشکل مواجه شود.

در خانواده ای که کارکرد سالمی دارند مرزهای روشن به هر عضو خانواده احساس من بودن را توام با احساس گروهی ما ارزانی می دارد. اکثر نظام های خانواده در بین دو پیوستار به هم تنیدگی ( مرزهای پراکنده ) و گسستگی ( مرزهای خشک و انعطاف ناپذیر ) قرار می گیرند. بیشتر خانواده ها نه کاملا به هم تنیده اند و نه کاملا گسسته، هر چند ممکن است وجود داشته باشد.

قسمت اخر
?اتحاد، قدرت و تبانی:

در حالی که مرزها نحوه سازمان بندی خانواده را نشان می دهد. اتحاد ها شیوه توافق و یا مخالفت اعضای خانواده با یکدیگر را برای یک فعالیت خانوادگی را به نمایش می گذارند. قدرت در خانواده هم به اقتدار و هم به مسئولیت اشاره دارد . اتحاد به پیوند های هیجانی و روان شناختی اعضای خانواده با یکدیگر، و قدرت از تاثیر و نفوذ نسبی هر یک از اعضای خانواده بر نتیجه یک عمل سخن می گوید.

هر حرکت تبادلی به مرزها و اتحادها و قدرت اشاره دارد. مرزها در خرده نظام قواعدی هستند که مشخص می کنند چه کسانی مشارکت دارند و چه نقشهایی را در تبادل ها و یا عملیات لازم برای اجرای یک کارکرد خاص بازی خواهند کرد. اتحاد ها به این موضوع اشاره دارند که در هنگام اجرای یک عمل بازیگران تا چه اندازه از یکدیگر حمایت می کنند یا نمی کنند. قدرت به ندرت مطلق است بلکه بستگی به موقعیت و زمینه عمل دارد همچنین قدرت با شیوه ادغام نیروها به دست خانواده ارتباط دارد.

یک نمونه از اتحاد ها، مثلث سازی است. که هر کدام از والدین می خواهند بر ضد دیگری با کودک متحد شوند. با وجود این هر زمان کودک جانب یکی از والدین را می گیرد آن دیگری این اتحاد را نوعی تهاجم یا خیانت می داند در چنین ساختار بدکاری کودک به هر صورت بازنده است.

تبانی: ائتلاف های اعضای خاصی از خانواده است که در برابر شخص ثالث به وجود می آید. تبانی می تواند :

۱ – تبانی با ثبات : اتحادی که ثابت و انعطاف ناپذیر است که بخش عمده کارکرد روزمره خانواده را از آن خود می سازد.
۲- تبانی انحرافی : اتحادیست که در ان دو نفر که عضو سومی را مسئول مشکلات و یا تعارض های بین خود می داند و به این ترتیب از فشار روانی برخود و روابطشان می کاهند.

ساختارگرایان معتقدند که برای اینکه والدین بتوانند به یک نتیجه مطلوب برسند :

۱-مرز بندی ها نسلی کاملا روشن باشد.
۲-برای موضوع های اساسی اتحاد وجود داشته باشد.
۳- در خصوص قدرت و اقتدار باید قواعدی وجود داشته باشد که نشان دهد در صورت به توافق نرسیدن والدین کدام یک صاحب اختیار است و در صورت توافق آیا والدین قادر به تحقق بخشیدن به خواسته های خود هستند.

بدکاری خانواده:

شاید خانواده ای که در مسیر رشد بهنجار خویش قرار دارد در هنگام ورود به یک مرحله رشدی جدید یا رسیدن به توافق بر سر یک بحران خاص از چرخه زندگی مانند تولد فرزند جدید،رفتن فرزندان به دانشگاه و … با مشکل مواجه شود. در چنین شرایطی بدکاری خانواده حکایت از آن دارد که قواعد نهان حاکم بر تبادلهای خانواده شاید موقتا بی تاثیر یا نامناسب شده اند و مجددا باید بر سر آنها مذاکره شود. دراین شرایط خانواده پاسخ قالبی و نامناسبی به فشار روانی وارد شده می دهد چرا که اصرار داشت در برخورد با موقعیت های جدید از الگوهای قدیمی و کهنه استفاده کند.

مینوچین برای خانواده هایی که وقتی با یک موقعیت تنش زا مواجه می شوند انعطاف ناپذیری الگو های تبادلی و مرز بندی های خود را افزایش می دهند و جلوی بررسی شقهای دیگر را می گیرند بر چسب آسیب شناختی (بیمار گون) در نظر می گیرد.

منبع :

گلدنبرگ و گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، ۱۳۸۸، نشر روان.