فردی

نکاتی پیرامون رابطۀ فروید و فلسفه

نکاتی پیرامون رابطۀ فروید و فلسفه

در فضای گروه‌های مجازی چندین بار شاهد رد و بدل نظراتی دربارۀ روانکاوی و فلسفه بوده‌ام، حتی جزوه‌ای هم با این عنوان دست به دست می‌شود. متأسفانه غالب آن نظرات و این مطالب از حیث نظری فاقد اهمیت و دقت بوده‌اند. اما اینکه برخی از این دست نظریات غیرعلمی در یک «کنگره علمی» ارائه شود مایۀ شگفتی و نشانه‌ای از وضعیت علمی رو به قهقرای ماست. در اینجا چند نکتۀ کاملاً مقدماتی و در سطحی «بدیهی» را به عنوان دعوتی به «عالمانه» پرداختن به موضوعات مهم پژوهشی و یا دست کم خاموش ماندن پیرامون حوزه‌هایی که از آن چیزی نمی‌دانیم، ارائه می‌کنم.

1 – رابطۀ فروید با فلسفه، رابطه‌ای بسیار پیچیده است، بسیار پیچیده. اساساً یک متفکر آلمانی‌زبان در انتهای قرن نوزده نمی‌توانست رابطه‌ای تنگاتنگ و پیچیده با فلسفه نداشته باشد. فروید در سنتی تربیت شد که ژرمن‌ها آن‌را بیلدونگ (Bildung) می‌خوانند. سنتی که در آن متخصصان دانشی ژرف از تمامی ابعاد فرهنگ بشری پیدا می‌کردند. در مراتب دروس آنها ادبیات و فلسفه و هنر همانقدر مهم بود که زیست‌شناسی و علم‌الارض. ایشان مانند دانشمندان و اساتید وطنی عصر ما نبودند که اگر بقدر ذره‌ای از مسیر مطالعات «تخصصی» خود فاصله بگیرند به ورطۀ یاوه‌گویی‌هایی هم‌تراز با عامیانه‌ترین نظرات فروغلتند. هنگامی که از رابطۀ فروید و روانکاوی با فلسفه سخن می‌گوییم اگر این سابقۀ آموزشی و تربیتی را از پیش چشم دور کنیم هیچ سخن قابل شنیدنی نخواهیم گفت.