زوج و ارتباط

ضرورت ایجاد طرح واره درمانی

طرح واره درمانی
قسمت سوم

ضرورت ایجاد طرح واره درمانی :

نگاهی به حوزه رفتاردرمانی شناختی به ما کمک می کند تا ضرورت ایجاد طرح واره درمانی را از نظر یانگ توضیح دهیم. بیماران مبتلا به اختلالات شخصیت یا کسانی که مشکلات منش شناختی زیر بنایی دارند از درمان های شناختی – رفتاری کلاسیک نتیجه کامل نمیگیرند رفتار درمانی شناختی کلاسیک مفروضه هایی در خصوص بیماران دارد که این مفروضه ها درباره بیماران مبتلا به مشکلات منش شناختی صدق نمی کند این بیماران ویژگی های خاصی دارند که آنها را از بیماران مبتلا به اختلالات محور۱متمایز می کند و به همین دلیل برای درمان شناختی – رفتاری مناسب نیستند(یانگ ، ۱۳۹۱) .

شناخت درمانی کوتاه مدت هفت مفروضه در مورد بیماران دارد:

۱- بیماران با یک آموزش مختصر به احساسات خود دست می یابند: یعنی با مقداری آموزش نسبتاً کوتاه می توانیم به بیماران بیاموزیم هنگامی که احساساتی نظیر ناراحتی ، اضطراب ، خشم ودیگر احساسات را تجربه می کنند، آنها را گزارش کنند با این وجود در بسیاری از بیمارانی که مشکلات و اختلالات مزمنی دارند به نظر میرسد که این توانایی برای گزارش احساسات وجود نداشته باشد بسیاری از آنها چیزهایی را احساس می کنند که نمی توانند لمس کنند یا احساسات خود را مسدود می کنند

۲- بیمار با یک آموزش مختصر می تواند به افکار و تصویرهای ذهنی خود دسترسی یابد: بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت نمیتوانند افکار خودآیندشان را گزارش کنند یا اینکه می گویند اصلا تصویر ذهنی ندارند.

۳- در شناخت درمانی کوتاه مدت فرض بر آن است که بیمار مسائل قابل تشخیص دارد ومی توان آن مسائل ار مورد توجه قرار داد: برخی از بیماران دشوارمسائلی مبهم ونامشخص یا مسائلی دارند که تشخیص آنها دشوار است آنها ممکن است یک کسالت کلی داشته باشند و نتوانند محرک خاص مشکل را مورد شناسایی قرار دهند.

۴- در شناخت درمانی کوتاه مدت فرض بر آن است که بیمار برای انجام تکالیف خانگی و برای یادگیری راهبردهای خویشتن داری انگیزش کافی دارد: با این وجود در کار با بیمارانی که مشکلات دراز مدت دارند متوجه شدیم که آنها بی اراده اند یا اینکه قادر نیستد تکالیف خانگی را انجام دهند و مقاومت های زیادی در مقابل یادگیری راهبردهای خویشتن داری نشان می دهند به نظر میرسد این بیماران بیشتر تمایل دارند به درمانگر تکیه کنند و از حمایت او برخوردار شوند تا اینکه راهبردهایی را برای کمک به خودشان یاد بگیرند.

۵-در شناخت درمانی کوتاه مدت فرض بر آن است که بیمار میتواند همراه با درمانگر در یکسری جلسات کوتاه مدت و در یک رابطه مشارکتی(همکاری دو جانبه ) شرکت کند: با این وجود برای بسیاری از بیماران تعهد به یک رابطه مشارکتی تقریباً غیر ممکن است رابطه بین بیمار و درمانگر به حدی مسأله دار است که برخی بیماران تلاش می کنند که درمانگر نیاز های آنها را رفع سازد یا به قدری ناسازگار و بی قید هستندکه نمی توانند مشارکت کنند.

۶-ششمین فرض این است که مشکلات موجود در رابطه درمانی مسأله مهمی نیست که بخواهیم بر آن متمرکز شویم: با این حال در مورد بسیاری ازبیمارانی که مبتلا به اختلال شخصیت هستند، اگر فرض ما این باشد که مشکلات موجود در رابطه درمانی صرفا موانعی هستند که هرگاه بخواهیم بر آنها فایق بیاییم می توانیم شناخت درمانی کوتاه مدت را ادامه دهیم ، متوجه هسته واقعی مسأله نمیشویم در بسیاری از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ، هسته ی مشکل بین فردی است و یکی از بهترین حوزه ها برای مشاهده این گونه بیماران رابطه درمانی است برای درمان چنین بیمارانی خود رابطه درمانی به عنوان کانون اولیه درمان محسوب می شود متأسفانه درشناخت درمانی کوتاه مدت درباره چگونگی پرداختن به رابطه درمانی مطلب زیادی گفته نشده است.

۷- درشناخت درمانی کوتاه مدت فرض میشود که تمام شناخت واره ها و الگوهای رفتاری می توانند از طریق تحلیل های تجربه گفتمان منطقی ، آزمایش گری ، گام های تدریجی وتمرین تغییر کنند: در شناخت واره ها والگوهای رفتاری خودآسیب رسان بسیاری از بیمارانی که مشکلات مزمن دارند، در برابر تغییر و اصلاح و آن هم فقط از طریق فنون رفتاری- شناختی کوتاه مدت بی اندازه مقاوم هستند. چنین بیمارانی ممکن است مکررا گزارش کنند که از لحاظ عقلی می فهمند که درمانگر چه می گوید اما از لحاظ عاطفی ، احساسات ، رفتارها و باورها تغییری نمی کنند حتی ماه ها بعد از فاصله گرفتن از این باورها و الگوهای رفتاری هیچ گونه تغییر یا اصلاحی مشاهده نميشود