فردی

تفاوت ترس با اضطراب و تاثیر اضطراب بر ارگانیزم انسان

تفاوت ترس با اضطراب و تاثیر اضطراب بر ارگانیزم انسان
اضطراب زیاد در فرد، باعث تنیدگی روانی و جسمی می شود و این میزان از تنیدگی و مشغولیت فکری به موارد مختلف باعث مختل شدن جسم و روان فرد شده و به آرامی او را گوشه نشین و افسرده می کند.
ميگنا: حتما تا به حال کلمات زیادی در حوزه اضطراب شنیده اید که بر جای هم می‌نشینند اما جایگاهشان متفاوت و گاه اشتباه است. یک فرد، زمانی که اتفاقی واحد را دو بار تعریف می کند، واژه ترس و اضطراب را در دو جای مختلف به کار می برد. اما آیا به راستی میان این دو تفاوتی است؟ برای مثال ممکن است بگوید «چیزی نمانده بود که اتومبیل با من برخورد کند، خیلی ترسیدم» و ‌‌‌‌‌‌‌‌در جایی دیگر با تعریفی دوباره بگوید«چیزی نمانده بود که اتومبیل با من برخورد کند، خیلی مضطرب شدم» شاید بتوان گفت، اضطراب در پی ترس های متعدد و شرطی شدن ما در یک موقعیت و یا چندین موقعیت ایجاد می شود. فردی که نزدیک بوده است اتومبیل با او برخورد کند به واقع باید بترسد. چرا که خطر در کمین او بوده است، واقعیست و یک ارگانیزم، که میلیون ها سال به دنبال تعقیب و گریز بوده است قطعا شرایط خطر را درک می کند و برای عدم آسیب رسانی به او فرار می کند که اگر غیر از این بود تا به حال بقا به خطر می افتاد.

اضطراب زمانی به وقوع می پیوندد که عاملی واقعی و پابرجا وجود ندارد اما فرد شدیدا احساس بدی دارد. احساسی که جنسش از نوع ترس نیست. احساسی که باعث نمی شود او از جا بپرد و فرار کند اما تمام ذهن و اندام او را فرا می گیرد و آرام آرام او را از درون فلج می کند.

زمانی که فرد به کرات در شرایطی ترس آور حضور پیدا می کند، غده فوق کلیوی او، به صورت متناوب هورمون کورتیزول را ترشح می کند و فرد همواره در شرایط اضطراری قرار دارد. ترشح این هورمون به این میزان و طولانی مدت، فرد را دچار یک شرطی سازی در شرایط استرس آور می کند.

زمانی که استرس مزمن می شود، می گوییم فرد دچار اضطراب است که اضطراب انواع مختلف و شدت متفاوتی دارد. اضطراب جدا از انواع مختلفی که دارد، خود زیر بنای بسیاری از اختلالات دیگر است. در انواع وسواس، چیزی که که در پس شست و شو های مکرر و مرضی وجود دارد و همچنین وسواس های فکری و تکرار شونده، جز اضطراب نیست.
احساس اضطراب از ذهن می گذرد و فرد ناگزیر به عملی برای فرو نشاندن اضطراب می شود که صرفا همین عمل، تکرار شونده، وسواسی و مرضی است. یا فردی که دچار وسواس چک کردن موارد مختلف است، پس از ایجاد شدن اضطراب و فکر مشغولی پس از ان، وارد عمل می شود. برای مثال پس از مشغولیت فکر به قفل بودن یا نبودن درب اتومبیل، بر می گردد و ان را چک می کند. اگر قفل باشد که خود را تشویق می کند و پاسخ اضطراب خود را اینطور می دهد که با اینکه شک کردم و مضطرب شدن اما کار خود را به خوبی انجام داده بودم و باید پاداش بگیرم. اگر درب اتومبیل را قفل نکرده باشد، باز هم خود را تشویق می کند و اضطراب خود را لازم و به جا می داند و نیازی برای ترک و درمان اضطراب و وسواس خود نمی بیند.

درست است که میزان متعادل اضطراب برای پیشرفت لازم است اما سطح بالای اضطراب همان طور که در نمونه وسواسي مشکلات زیادی ایجاد می کند، در افسردگی نیز یکی از مقوله های مهم است. اضطراب زیاد در فرد، باعث تنیدگی روانی و جسمی می شود و این میزان از تنیدگی و مشغولیت فکری به موارد مختلف باعث مختل شدن جسم و روان فرد شده و به آرامی او را گوشه نشین و افسرده می کند.
اضطراب در بیشتر بیماری های سایکوسوماتیک تشدید کننده است. در بیماری هایی مانند زخم معده، در صورت عدم کنترل و کاهش اضطراب، فرد دچار بیماری، حتی اگر شرایطش رو به وخامت نگذارد، ثابت می ماند و بهبودی حاصل نمی شود. اضطراب شایع ترین مشکل و اختلال قرن حاضر است.باید به منظور پیشگیری و کنترل آن، راهکاری جست.